امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

بسم الله

یکم-سلام.چون خودم و خودت(احتمالا) امتحان داریم پس فرصت نوشتن ندارم و فرصت خواندن نداری.پس زیاد نمی نویسم که زیاد نخوانی.فقط به خاطر تو!!

دوم-عید سعید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر خم مبارک.

سوم(مهم)-یک روزی یک جرقه ای به مخم زد و از آن موقع به بعد بد جور حس کار علمی رفته زیر پوستم.به نظر تو در اینترنت چه کار می شه کرد که یه جورایی بشه کار علمی کرد؟فعالیت های تحقیقاتی و این جور کارها انجام داد؟یه چیزی تو مایه های جنبش نرم افزاری.حتما حتما حتما نظرت رو بگو.

چهارم-

بگویم نکته ای باشد همین بس *** اگر خواهی خدا،فکرت بود درس
بگوید معرفت درست بخوانی *** نشاید نمره ای پایین بیاری
بخوان درست برای ترم اول *** اگر خواهی شوی شاگرد اول
دو چشم منتظر بر نمره ی تو *** «سیب خوشبو»؛رفیق صادق تو!

*نکته:منظور از ترم اول شاید ترم های بالاتر باشد.یک چیزی گفتم که گفته باشم.
**نکته:در مصرع آخر منظور از «سیب خوشبو» سیب خوشبو است نه سیب خوشبو.اوکی؟
***نکته:این شعر دزدی است(با اندکی تصرف و تلخیص).صدایش را هم در نیار!


مشق شب:ارتباط جمله ی زیر را با مطالب فوق بیابید!

امام حسن‏ علیه السلام فرمود:دانشت را به مردم بیاموز، و خود نیز دانش دیگران را فراگیر.

از هر معصوم چهل حدیث ، ص 116


با تشکر از تمام دوستانی که نظر دادند:

مدیریت وبلاگ یه مسافر -- ایمان(وبلاگ به امید فردای بهتر) -- دلارام میثمی(وبلاگ مچول کوچول) -- تنها(وبلاگ دلم گرفت ای همنفس) -- مدیریت وبلاگ صلیب نقره ای -- A(وبلاگ باصر) -- سید شهاب الدین واجدی(وبلاگ عاشوراییان) -- محب فاطمه -- میثم میثمی(وبلاگ ماندنی) -- خودم -- مدیریت وبلاگ دیاموند -- افق بی انتها(وبلاگ گونای) -- حسین عرفه -- حمیدرضا(وبلاگ حکمت تازیانه) -- سید صادق قاضی(وبلاگ آشنایی) -- مرضیه(وبلاگ به نام حضرت دوست) -- مدیریت وبلاگ حریم یاس -- حامد(وبلاگ فنز توضیح:این وبلاگ جالب رو حتما ببینید.باشگاه وبلاگ داران پرشین بلاگه.)

۲۹ نظر ۲۳ دی ۸۴ ، ۰۰:۲۳
حسن میثمی

سلام.بعد از دو هفته غیبت حتما می گی چه سلامی!چه علیکی...شرمنده ی اخلاق ورزشی همه تون هستم.رایانه ی منزل دچار مشکلاتی بس عدیده شده بود که شرح ما وقع را در این مجال کم نتوان گفت.

بگذریم...

امروز صبح تو تلویزیون یه چیزی دیدم که مو به تنم سیخ شد.وحشتناک بود...وحشتناک!

برنامه ی شبکه ی دو بود درباره ی جوان هایی که قرص اکستازی مصرف می کنند و گرفتار می شود.اسمش فکر کنم «آن سوی توهم» بود.با یه دختره مصاحبه می کرد که قرص مصرف کرده بود.صورت دختره رو مات کرده بودند و فقط از صداش می شد حدس زد که مثلا 20 ساله است.مجری ازش پرسید:شما چه جوری و چه موقع مصرفت رو شروع کردی؟ دختر هم جواب داد:

بچه که بودم بابام به خاطر این که خرج موادش رو دربیاره من رو می فروخت.مامانم هم دست کمی از بابام نداشت.یه روز مامانم بهم تریاک تعارف کرد.من هم بچه بودم و نمی دونستم این چیزها چیه.برا همین مصرف کردم و معتاد شدم.

چشم هام داشت از حدقه درمی اومد.یک هو زیر نویس آمد که:مریم-12 ساله......سرم پکید...مخم سوت می کشید...

مجری پرسید:خواهر یا برادری هم داری که مصرف کنند؟دختر هم جواب داد:آره!یه خواهر دارم که اون هم تریاک می کشه.9 سالشه!!مامانم چند روز پیش بهش صبح قبل از مدرسه عرق داده بود و خواهرم هم خورده بود و رفته بود مدرسه شر به پا کرده بود.اون ها هم از مدرسه اخراجش کردند.مجری با تعجب گفت:دختر 9 ساله؟؟قرص هم مصرف می کنه؟دختر گفت:آره. هر پنج شنبه شب خونه مون اکس پارتیه!!

دیگه چشم هام از حدقه بیرون زده بود.تا حالا این جوری شو ندیده بودیم.احساس می کردم دیگه نیستم.دوست داشتم به همه ی اون هایی که فکر می کنن وکیل و وصی من و تو هستن و فکر می کنن فقط اون ها هستن تو دنیا که خوبی مردم رو می خوان فحش بدم.و دادم!به اون هایی که خودشون رو آقا بالاسر تمام مردم دنیا می دونن.به اون هایی که فکر دهکده ی جهانی داره دیونه شون می کنه.دوست داشتم دور تا دور هر کشوری رو تا آسمون یه دیوار بتونی بکشن و کلا هر کشوری کار خودش رو بکنه.چه خوب می شد.اون وقت مردم دنیا هم کاری به کار هم نداشتند.دیگه خبری از اکستازی و شیشه و این کوفت و زهر ماری ها نبود.جوون های اون ور آبی خودشون رو خفه می کردن.اما کاری به کار ما نداشتند.

اما این هم یک کم ظلمه.ظلم به اون هایی که می خوان حق رو بدونن.اون وقت دیگه دیوارها نمی گذاشتند حق نمایان بشه...نمی دونم چی دارم می گم.دیوونه شدم...احساس می کنم یکی داره با پتک جهانی شدن می کوبه تو سرمون... .

 

با تشکر از دوستانی که علی رغم این که بنده جایی سر نزدم آمدند و منت گذاشتند بر سر ما...دست مریزاد.

حمید دادا(وبلاگ حکمت تازیانه) – سردارعلی – مدیریت وبلاگ پیاده روی خاطرات – مسافر سکوت – امید – سما(وبلاگ مرا عهدی ست با جانان...) – خانم زهرا(وبلاگ کیمیای ناب) – مدیریت سایت عاشوراییان – سیب سرخ(وبلاگ ماه تابان من) – تنها(وبلاگ دلم گرفت ای هم نفس) – مدیریت وبلاگ سید – بی صداترین(وبلاگ شراب ناب) – مدیریت وبلاگ حریم دوست – مدیریت وبلاگ یه مسافر – مدیریت وبلاگ قافله ی نور – افق بی انتها(وبلاگ گونای) – خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول)

۲۱ نظر ۱۵ دی ۸۴ ، ۱۵:۱۵
حسن میثمی

بسم الله

یک سئوال از جناب استاد شهید مطهری(ره)

* با توجه به مطالعات وسیع جنابعالی در خصوص ملیت ایرانی،لطفا بفرمایید که به نظر شما مهم ترین نقطه ضعف فرهنگی و عیب مردم ایران چیست؟

 

** ما مردم ایران،یک حسن داریم و یک عیب.حسن ما این است که در مقابل حقیقت،تعصب کمی داریم و شاید می توانم بگویم بی تعصب هستیم.یعنی اگر با حقایق برخورد کنیم و آن ها را درک کنیم شاید از هر ملت دیگر زودتر تسلیم آن حقایق می شویم.

ولی یک عیب بزرگ در ما ملت ایران هست که به موازات این که در مقابل حقایق تسلیم می شویم،به حماسه ها و ارکان شخصیت خودمان زیاد پایبند نیستیم و با یک حرف پوچ،زود آن را از دست می دهیم و رها می کنیم.هیچ ملتی،به اندازه ی ما نسبت به شعایر خودش بی اعتنا نیست... .

حماسه حسینی،صص۴۴،۴۶ و ۴۷

 

با تشکر از تمامی دوستانی که نظر دادند:

یه مسافر(وبلاگ صبا) – مدیریت سایت عاشوراییان – افق بی انتها – آقا سید محمدباقر موسوی – آقا امید – حمید دادا(وبلاگ حکمت تازیانه) – مسافر سکوت(وبلاگ عکس تنهایی من در آب) – مدیریت وبلاگ مشکاتیه نفر

 

توضیح:چند هفته ایست که وبلاگ را از کافی نت یا سایت دانشگاه به روز می کنم.اگر وقت نمی کنم به وبلاگ شما سر بزنم عذرخواهی می کنم.ان شاءالله جبران خواهم کرد.

 

۲۲ نظر ۲۶ آذر ۸۴ ، ۱۴:۲۶
حسن میثمی
بسم الله

ساعت 8 به زور بیدار شد، یه جوری لباس­هاش رو پوشید که اینگار میخواد بره میدون جنگ! زیر لب دائماً غرغر می­کرد که: من به مامانم گفتم این رشته­ی مورد علاقه­ام نیست. اما نمی­دونم چرا با ملاقه افتاد به جونم. گفت:‌ بچه! 10 ساله داری کنکور شرکت می­کنی. تو بهتر از این قبول نمی­شی.

خودش رو رسوند به اتوبوس و بعد از چند دقیقه سر کلاس درس حاضر شد. خوبی­اش این بود که کلاس شلوغ بود و وسائل خواب هم فراهم! پس چرا تعلل!

بعد از گذشت حدود 1 ساعت و نیم، یعنی آخرای کلاس،‌ با یه پس گردنی رفیقش بیدار شد: فلانی! داره حضور غیاب می­کنه.

-          اوکی! من بیدار بودم. تو کل کلاس پشت چشمم باز بود… .

-          آقای فلانی!

-          حاضر استاد!!

حضور فعال این دانشجو واقعاً‌ تعجب­انگیزناک بود. خوب! کلاس بعدی کی هست؟ به­به! دوساعت و نیم دیگه! نمازخانه جان! همیشه دوستت داریم! اوه! اما باید طبق برنامه می­رفت کتابخانه تا درس(!!) بخواند... حالا بعداً می­خواند.الان حسش نیست!

دو ساعت بعد:

بازهم یک پس­گردنی… کلاس داریم…‌پاشو… از پله­ها رفت بالا … از دور در برد یک کاغذ سفید با ماژیک قرمز دلربایی می­کرد… خوش به حالت مخاطب­هاش… رفت جلو…: «کلاس ایکس استاد ایگرگ برگزار نمی­شود! لطفاً !!! » داشت بال درمی­آورد… کلاس بی کلاس! خوابگاه عزیزم…

راستی! یادت باشه که یادم بندازی که یادش بندازم برای فردا برنامه­ریزی کنه. خودش بهم گفت که بهش یادآوری کنم!

موفق باشد!

 

با تشکر از تمام دوستانی که نظر دادند:

آقا سیدمحمدباقر موسوی – خانم مرضیه(وبلاگ به نام حضرت دوست) – آقا مجتبی(وبلاگ مهراوه من) – یه مسافر(وبلاگ صبا) – خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) – مدیریت وبلاگ سید – مدیریت وبلاگ صلیب نقره ای – خانم زهرا(وبلاگ کیمیای ناب) – مدیریت وبلاگ میثاق با شهدا – مدیریت وبلاگ مشکات – حمید دادا(وبلاگ حکمت تازیانه) – مدیریت وبلاگ خیبرشکن – مدیریت وبلاگ فلسطین – آقا مصطفی(وبلاگ آب و شراب) – مدیریت سایت عاشوراییان – خانم ندا(وبلاگ پیامبر و دیوانه)
۹ نظر ۱۹ آذر ۸۴ ، ۱۹:۱۹
حسن میثمی

بسم الله

چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خود می گفتم این بود که:

رجایی!

همه اش که نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آن ها را بخوانی.

یک بار هم تو سرنوشت درست کن

و بگذار دیگران بخوانند.

.......

شهید محمد علی رجایی


یک لحظه تأمل...

امام حسن علیه السلام:کسى که خدا را اطاعت و عبادت کند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.


با تشکر از دوستانی که در مطلب گذشته نظر دادند:

نورا(وبلاگ سرزمین نور) -- خانم مرضیه(وبلاگ به نام حضرت دوست) -- خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) -- خانم هانیه(وبلاگ غریب سرگشته) -- خانم زهرا(وبلاگ کیمیای ناب) -- مدیریت وبلاگ صلیب نقره ای -- مدیریت وبلاگ همسفر مهتاب -- حمید دادا(وبلاگ حکمت تازیانه) -- مدیریت وبلاگ سیب سرخ -- سجاده یاس(وبلاگ به سپیدی یاس،به سرخی خون) --  مدیریت وبلاگ دیاموند -- مدیریت وبلاگ مسافر سکوت -- مدیریت وبلاگ خیزش سرخ مسلمان -- آقا هادی فکری -- محب ولایت(وبلاگ علی ولی الله)

۲۱ نظر ۱۱ آذر ۸۴ ، ۱۱:۱۱
حسن میثمی

ای دو کوهه!

تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجده گاه یاران خمینی شد؟

و حال چه می کنی،در فراق پیشانی هایشان که سبب متصل ارض و سما بود؟و آن نجواهای عاشقانه؟

دو کوهه!

می دانم چقدر دلتنگی.می دانم که دلت می خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا روی.می دانم چه می کشی دوکوهه!...

...اما...تو چه کرده ای که سزاوار کرامتی این همه گشته ایی که سجده گاه یاران خمینی باشی؟

چه پیوندی بوده بوده است میان تو و کربلا؟...چه کرده ای دو کوهه؟

جمعه؛شهدا؛تهران...خوش آمدید 

با من سخن بگو...

از کتاب با من سخن بگو دو کوهه

سید مرتضی آوینی


با تشکر از تمام دوستانی که در مطلب گذشته نظر دادند:

آقا تقی(وبلاگ مجال) – آقای مسلم خلفی(وبلاگ سلام سهراب) – خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) – خانم حکیمه(وبلاگ ؟؟؟ توضیح:ما وبلاگشون رو با این آدرس کلیک کردیم باز نشد.یه سایت خارجکی یاز شد.چرا؟) – سید امیر حسن فاطمی(وبلاگ اشارات) – مشکات(وبلاگ حنانه) – مدیریت وبلاگ حریم یاس – مدیریت محترم سایت عاشوراییان – آقای/خانم وبلاگ نویس پیشین توضیح:البته مسلما این آقا یا خانم از بر و بچز دانشگاه هستند.اما کی هستند؟ندانم! – مدیریت وبلاگ مسافر سکوت

۲۵ نظر ۰۳ آذر ۸۴ ، ۲۳:۰۳
حسن میثمی

بسم الله

بدبختی نه از می و نه از خم شروع شد***از دانشگاه مفید قـــــــــم شروع شد
من زل زدم به اقتصاد و اقتصاد به مــــــن***از این غول بی شاخ و دم شروع شد

سلام به همگی و یک عذرخواهی جدی به خاطر دیرکرد در به روز رسانی!دیگه دانشجوی شهرستان شدن مخصوصا قم این دردسر ها رو هم داره دیگه.به هر حال از همگی معذرت می خوام و قول می دم دیگه تکرار نشه!این دفعه می خوام از دانشگاه بین المللی مفید بگویم برایتان...

این دانشگاه که حتما باید لفظ بین المللی همراهش باشد(و گرنه نمی شود)در خاورمیانه تک است.حتی مسئولینش می گویند ما در قم دانشگاه اولیم!(بخون تا آخرش)و در برنامه ی ده سال توسعه قرار دارند که دانشگاه هاروارد و کمبریج و حتی پیام نور واحد ابهر را بگذارند تو جیبشان.البته ان شاءالله قرار است از سال آینده نهایتا تا رتبه ی یک را پذیرش داشته باشد.پس به کنکوری ها می گویم:زیاد روی این دانشگاه معتبر و تک حساب باز نکنید.

از نظر جغرافیایی این دانشگاه در منظقه ی زنبیل آباد قم واقع است که یکی از مناطق مایه دار قم است و آیت الله موسوی اردبیلی-که خداوند حفظشان کناد ان شاءالله-موسس این دانشگاه بودند.

از سردر اصلی که وارد می شوی پس از طی مسافت یک کیلومتر-چه بسا بیشتر!-به گودالی عظیم در حواشی دانشگاه می رسی که توجه هر توریستی-از جمله جناب سونیل نارولا-را به خود جلب می کند. به گفته ی مسئولین اینجا قرار است یک مکان تفریحی بشود و گودال حاصل؛دستاورد ۲۰ سال کلنگ زدن است که قرار بوده کلنگ بخورد و بسازندش اما یادشان رفته!

کل ساختمان دانشگاه به صورت است که احتمالا مخفف یونیورسیتی(!!) می باشد!!

به هر حال گفتنی ها زیاد است.مثل این که ما هیچ تشکلی نداریم.به غیر از یک کانون قرآن و عترت که کار بسیج و نهاد را تواما انجام می دهد.دانشگاه ما هم اصلا-تاکید می کنم اصلا- سیاسی نیست.

و دیگر این که هیئت امنای این دانشگاه عبارتند از:۱-سید محمد خاتمی-۲-مصطفی معین-۳-سید حسین میرموسوی-۴-حسن حبیبی و... .حالا فهمیدید اصلا سیاسی نیست؟

جمعیت دانشگاه به صورت ۸۰٪ به ۲۰٪ است.یعنی ۸۰٪ پسر و... .ورودی دختر فقط در رشته ی فلسفه داریم و به قول بچه ها خیابون جردن ما رفتن به گروه فلسفه است.(خدایا توبه)

به هر حال اینترنشنال مفید یونیورسیتی باید به خودش بنازد که چنین نابغه ی علمی را پذیرفته است!

اگر گذرتان به قم افتاد توصیه می کنم حتما از دانشگاه مفید قم بازدید ننمایید که دپرس خواهید شد.البته آدرس نمی خواهد چون از هر کس بپرسید که مفید یونیورسیتی کجاست می گوید:هان؟

این هم سایت به روزش!!:

http://mofidu.ac.ir


با تشکر از تمامی دوستانی که در مطلب گذشته نظر دادند:

نورا(وبلاگ سرزمین نور) -- سجاده ی یاس(وبلاگ به سپیدی یاس؛به سرخی خون) -- یه مسافر(وبلاگ صبا) -- آقا مجتبی(وبلاگ مهراوه من) -- تنها(وبلاگ شاعرانه) -- خانم مرضیه(وبلاگ به نام حضرت دوست) -- حمید دادا(وبلاگ حکمت تازیانه) -- مشکات(وبلاگ فرزند صالح و مشکات) -- مدیریت وبلاگ الفاتح -- آقا میثم(وبلاگ بچه های آسمان) -- طوطی شکر شکن(وبلاگ خط یار)

 

۱۵ نظر ۲۷ آبان ۸۴ ، ۱۹:۲۷
حسن میثمی

بسم الله

یکم:ماه رمضان...عشق...افطار...شب زنده داری...شب های قدر...بخشندگی...قول ترک گناه...عشق...بک یا الله...ختم قرآن...سحر...گرسنگی...عشق... .

دوم:ماه رمضان...عشق...روزهای آخر...وداع...اشک...ناله...عید سعید فطر...شادی...عشق... .

سوم:سال بعد...ماه رمضان...بک یا حجه...امید...عشق...عشق...عشق... .

خدایا!بر محمد و دودمانش درود فرست و به برکت این ماه،مصیبت فراق آن را جبران کن و روز جشن و فطر ما را مبارک گردان و از بهترین روزهایی که بر ما گذشته و عفو تو را سوی ما آورده و گناهان ما را زدوده است،قرار ده.

خدایا!گناهان آشکار و نهان ما را بیامرز.

فرازی از صحیفه ی سجادیه-دعای 45


یک لحظه تامل:

امام حسن‏ علیه السلام:کسى که در دلش جز خشنودى خدا خطور نکند،چون دعا کند؛من ضامنم که دعایش مستجاب گردد.

از هر معصوم چهل حدیث، ص 118


با تشکر از تمام دوستانی که در سه مطلب قبل نظر دادند:

خانم مریم(وبلاگ یک دنیا پدر) -- خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) -- یه مسافر(وبلاگ صبا) -- مدیریت وبلاگ صلیب نقره ای -- حسن آقای کهریزی(وبلاگ هیئت امام حسن علیه السلام) -- خانم زهرا(وبلاگ کیمیای ناب) -- نورا(وبلاگ سرزمین نور) -- تنها(وبلاگ شاعرانه) -- آقا پویا -- مدیریت وبلاگ مشکات و حنانه -- پرنده ی رها(وبلاگ سیب سرخ) -- مدیریت وبلاگ دیاموند -- محب ولایت(وبلاگ علی ولی الله) -- خانم مرضیه(وبلاگ به نام حضرت دوست) -- آقا تقی(وبلاگ مجال) -- آقا مصطفی(وبلاگ آب و شراب) -- سید امیر حسین فاطمی(وبلاگ ) -- مدیریت وبلاگ شیرازی ها -- آقا میثم میثمی(توضیح:ایشون پسرعموی مجازی من هستند!!!) -- آقا نیما رهگذر(وبلاگ چلوکباب) -- مدیریت وبلاگ باصر -- آقا مجتبی(وبلاگ مهراوه من) -- آقا میثم(وبلاگ میثم اس اس)

۱۲ نظر ۱۲ آبان ۸۴ ، ۱۶:۱۲
حسن میثمی

بسم الله

با سلام

طاعات و عباداتت قبول باشه.شب های قدر چه طور بود؟

نمی دونم هفته ی آخر ماه مبارک باید چه مطلبی نوشت؟فقط می دونم ثانیه ثانیه ش رو باید قدر بدونیم.اما...قدر می دونیم؟اگه حالی دست داد همه رو دعا کن.

ضمنا!پیشاپیش عید فطر مبارک

۱۲ نظر ۰۶ آبان ۸۴ ، ۲۱:۰۶
حسن میثمی

بسم الله

همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم

از این که عاشق توام حس غرور می کنم

دوباره با سلام تو تازه ی تازه می شوم

با نفس ساده ی تو غرق ترانه می شوم

با تو ستاره می شوم...

ترانه ی مکرم

از این که عاشق توام حس غرور می کنم

عاشقان؛عیدتان مبارک!

۱۴ نظر ۲۷ مهر ۸۴ ، ۰۹:۲۷
حسن میثمی

بسم الله

صبح از خواب به زور بیدار شدم.اصلا حوصله ی دانشگاه و درس و کلاس را نداشتم و فقط تنها انگیزه ام برای رفتن به دانشگاه دادن سی دی احسان بود.کیفم را برداشتم و از خانه زدم بیرون!

از صبح که آمده بودم بیرون یک موتور سوار من را دنبال می کرد.تا دانشگاه تعقیبم کرد و پس از چند بار امتحان -از همون هایی که تو فیلم ها انجام می دهند!!-مطمئن شدم که دنبال من است.اما نمی دانم چرا اصلا احساس ترس نمی کردم و خیلی بی خیال از کنار موضوع گذشتم.چهره ی فرد موتور سوار دائما در ذهنم بود...من او را در جایی دیده بودم.مطمئنم!

اولین کلاسم را رفتم و سی دی را به یکی از دوستانم دادم که به احسان بدهد و خودم برگشتم به سمت خانه!از طرفی حوصله ی کلاس های پیاپی را نداشتم و از طرفی هم فرد موتور سوار بد فرم ذهنم را مشغول کرده بود.در راه برگشت بازهم او مرا تعقیب کرد.هر دفعه که به چهره اش نگاه می کردم به من لبخند می زد.

به هر حال به خانه رسیدم.به محض این که کیفم را زمین گذاشتم تلفن زنگ زد:«سلام بهروز جان!» احسان بود:«می خواستم بابت عکس ها ازت تشکر کنم.خیلی قشنگ روتوششان کردی.والا از این عکس هایی که ما از شهدا داشتیم بهتر از این نمی شد.دمت گرم.» تا احسان این را گفت سرم مثل چرخ و فلک گیج رفت و چرخید.نفهمیدم چه جوری جواب احسان را دادم و با او خداحافظی کردم.به محض این که گوشی را گذاشتم کامپیوتر را روشن کردم.قلبم تند تند می زد.فایل عکس هایی که چند روز از شهدا روتوش کرده بودم را چک کردم...باورم نمی شد...خودش بود...مخم فقط سوت می کشید و بی اختیار گریه می کردم.فقط گریه می کردم و افسوس می خوردم که چرا نرفتم پیشش و باهاش صحبت نکردم و مثل این آدم های گیج فقط نگاهش کردم.

رفتم سراغ قرآن و قرآن را باز کردم:«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»


یک لحظه تامل:

امام حسن ‏علیه السلام فرموده است: از میان شیعیان ما علمایى به پا مى‏خیزند که ایستادگى افراد ضعیف از دوستان ما و آنها که ‏ولایت ما را پذیرا شده‏اند به واسطه آنها است و از تاجى که بر سر دارند نور مى‏درخشد.

محجة البیضاء، ج‏1، ص 33


با تشکر از دوستانی که در مطلب قبل نظر دادند:

خانم مریم(وبلاگ یک دنیا پدر) -- نورا(وبلاگ سرزمین نور) -- خانم مرضیه وبلاگ به نام حضرت دوست) -- مدیریت وبلاگ باصر -- آقا مجتبی(وبلاگ مهراوه من) -- یه مسافر(وبلاگ صبا) -- آقا مصطفی(وبلاگ شراب) -- آقا یحیی(وبلاگ سیب سبز) -- خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) -- محب ولایت(وبلاگ علی ولی الله) -- سورنا(وبلاگ آواز در باران) -- مدیریت وبلاگ مشکات) -- سلاله(وبلاگ در سایه ی آفتاب) -- آقا علیرضا -- تنها(وبلاگ شاعرانه) -- عبد عاصی(وبلاگ فارسی بلاگ) -- عاشق بی ادعا(وبلاگ سال های عاشقی) -- سید شهاب الدین موسوی(وبلاگ برترین وبلاگ)

۲۰ نظر ۲۲ مهر ۸۴ ، ۱۱:۲۲
حسن میثمی

 روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که رفته پیش فرشته ها و به کارهای آنها نگاه می کندهنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه هایی می گذارندمرد از فرشته ای پرسید: شما دارید چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.

 مرد کمی جلوتر رفت. باز دسته بزرگ دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می کنند و آنها را توسط پیکهایی به زمین می فرستندمرد پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است. ما الطاف و رحمتهای خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.

 مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشستهمرد با تعجب از فرشته پرسید: شما اینجا چه می کنید و چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
 

 مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
 
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند:  خدایا شکر


>>یک لحظه تامل:

از امام‏ حسن علیه السلام پرسیده شد که جوانمردى یعنى چه؟فرمودند:

جوانمردى عبارت است از حراست دین،عزت نفس،با نرمش برخورد نمودن،بررسى عملکرد خویش،پرداخت ‏حقوق و دوستى نمودن با مردم.

تحف‏العقول، ص 227


 دوستان!ویژه نامه ی این وبلاگ هم راه اندازی شد.در این ویژه نامه مطالب مختلفی وجود دارد.البته هنوز در اول راه است و نیاز به همکاری شما داریم.اگر مطلب خاصی به دستتان رسید و یا خودتان نوشتید حتما برای ما ارسال کنید.حتما استفاده خواهیم کرد.هم چنین طبق روال همیشگی از تمام دوستانی که در مطلب گذشته نظر دادند تشکر می کنم:

خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) -- خانم مریم(وبلاگ یک دنیا پدر) -- نورا(وبلاگ سرزمین نور) -- محب ولایت(وبلاگ علی ولی الله) -- خانم مرضیه(وبلاگ بنام حضرت دوست) -- خانم زهرا(وبلاگ کیمیای ناب) -- محسن شوریده(وبلاگ دریچه ایی به سوی ملکوت)

۲۰ نظر ۱۴ مهر ۸۴ ، ۱۸:۱۴
حسن میثمی

-از مرکز به کلیه ی واحد ها؛ضمن عرض سلام و صبح به خیر...

صبح زود بود و فقط صدای بیسیمش به گوش می رسید...تک و توک هم ماشین رد می شد.با خودش گفت:«روز جمعه است و فکر نمی کنم روز راحتی داشته باشم.تازه!برای اضافه کار هم تا شب باید...» بـــــــــــــــوق...رشته ی اکفارش رو یک خودرو با صدای بلند بوق پاره کرد.چراغ قرمز رو رد کرده بود.با بسم الله اولین برگ رو نوشت: خودروی ماکسیما،رنگ سفید،با شماره ی شهربانی... .

دیگه پاهاش جون نداشت.آخر شب بود.فقط صدای بیسیمش به گوش می رسید.ناراضی سوار خودروی گشت راهنمایی و رانندگی شد و رفت...ناراضی از این که کی می شه ما فرق خیابان و مکان حال گیری،یا معنای خط های سفید وسط خیابان رو بفهمیم.... .

سفید پوشان محبوب جامعه


یک لحظه تامل:

از حضرت پرسیده شده بزرگوارى چیست؟ فرمودند:احسان‏ به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها.

امام حسن(علیه السلام)؛تحف‏ العقول، ص 227


با عرض تبریک هفته ی ناجا و تشکر از تمام دوستانی که در مطلب قبل نظر دادند:

خانم مریم(وبلاگ یک دنیا پدر) -- نورا(وبلاگ سرزمین نور) -- آقا شهرام -- خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) -- مدیریت وبلاگ شیخ صنعان -- عبد درگاه علی سیدعلی(وبلاگ فطرس) -- محب ولایت(وبلاگ علی ولی الله) -- یه مسافر(وبلاگ صبا) -- آقا میثم(وبلاگ میثم اس اس توضیح:این آقا میثم هم یه رشته ی مهندسی خوب قبول شدن ها!تبریکی گلی شیرینی می خواین ببرین کلیک کنید.) -- خانم زهرا(وبلاگ کیمیای ناب) -- سجاده ی یاس(وبلاگ به سپیدی یاس به سرخی خون) -- سلاله(وبلاگ درسایه ی آفتاب)

.::ویژه نامه::.

خاطرات شون پن؛ستاره ی هالیوودی از سفرش به ایران در زمان انتخابات ریاست جمهوری 84

۱۱ نظر ۰۸ مهر ۸۴ ، ۱۲:۰۸
حسن میثمی

تازه درختان جنگل روییده بود و داشت برای خودش جنگل می شد...داشت درختان خود را تنومند بار می آورد که ناگهان از درون و برون موریانه ها به جان جنگل افتادند.دیری نپایید که طوفانی سهمگین جنگل را نگران کرد...1

طوفانی از تبر
ناگه به جان جنگل

افتاد

و هر چه را کاشته بودیم
طوفان به باد داد

در گرگ و میش آتش و خاکستر
جنگل ولی هنوز

نفس می کشید

جنگل هنوز هم

جنگل بود

هر چند در دلش
جای هزار خاطره  تاول بود

جنگل بلند و سبز

به پا خاست

و با تمام قامت
این قطعنامه را
با نعره ای بلند و رسا خواند:

 

جنگل هجوم طوفان را

تکذیب می کند!

جنگل هنوز جنگل
جنگل همیشه جنگل

خواهد ماند!2

1)نویسنده
2)قیصر امین پور


با تشکر از تمامی دوستانی که در مطلب قبل نظر دادند و با عرض معذرت از این که وبلاگ دیر به روز شد.ان شاءالله از این پس نظم به روز رسانی حفظ خواهد شد و همان پنج شنبه ها وبلاگ به روز می شود.

خانم مریم(وبلاگ یک دنیا پدر) -- نورا(وبلاگ سرزمین نور) -- خانم دلارام(وبلاگ مچول کوچول) -- آقا نیما رهگذر(وبلاگ چلوکباب) -- مدیریت وبلاگ حریم دوست -- آقا بهروز(وبلاگ داستان های کوتاه) -- سجاده ی یاس(وبلاگ به سپیدی یاس،به سرخی خون) -- مدیریت وبلاگ خیبر شکن -- وبلاگ جام -- مدیریت وبلاگ مشکات -- طوطی شکرشکن(وبلاگ خط یار) -- بنده(وبلاگ منزل دوست) -- آقای سعیدی راد(وبلاگ شاعرانه) -- آقا مجید(وبلاگ آقای خامنه ای!سلام) -- خانم ریحانه(وبلاگ پرنده ی آبی)

>>

روز شمار هفته ی دفاع مقدس:در این هفته ایران 59 چگونه بود؟؟؟

۱۷ نظر ۰۱ مهر ۸۴ ، ۰۱:۰۱
حسن میثمی

سلام؛

اولا میلاد با سعادت امام حسین،حضرت عباس امام سجاد علیهم السلام بر شما مبارک.ثانیا تغییرات رو ببینید حالشو ببرید!ثالثا حتما عضو خبرنامه بشید تا هر وقت اطلاعیه ای به روز رسانی چیزی بود در خدمتتون باشیم.رابعا لینکستان رو حتما یه نگاهی بندازید و اعتراضات خودتون رو نسبت به توضیحات وبلاگ خودتون توسط ایمیل یا کامنت اعلام کنید.هم چنین دیگه اضافه کردن لینک فقط توسط پر کردن فرمی که با کلیک کردن روی آخرین لینک(اضافه کردن لینک)باز می شه امکان پذیر هست. خامسا برنده ی مسابقه ی جمله ای به حضرت علی علیه السلام مدیریت وبلاگ حریم دوست شدند.اگه می خواید تبریکی بگید...شیرینی ای،گلی.....!!

راستی!نمی دونم تا حالا با یه آدم معروف از نزدیک رو به رو شدی یا نه؟یه آدمی که شهرت جهانی داشته باشه.مثل رضازاده یا مثلا دیوید بکهام!!یا... .وقتی این اشخاص رو از نزدیک می بینی حس خاصی بهت دست می ده.دست و پات رو گم می کنی،بدنت از هیجان می لرزه،در تکاپو هستی که جواب سلامت رو بدن،به سئوال های اون ها با هزار تا تپق جواب می دی و به جای سلام می گی:گود بای!چشم طرف که بیفته تو چشمت یکی باید بیاد جمعت کنه.خیلی دوست داری ازشون با نام خودت امضا بگیری.دیگه محشر می شه اگه دو دقیقه هم خصوصی باهات گپ بزنه یا مثلا تو رو به اسم صدا کنه.حتما بعدش هم پوستر شونصد در شونصدش رو می چسبونی سینه ی دیوار و امضاش رو هم می ذاری پاش!نه؟؟حالا اینا رو گفتم که چی مثلا؟!!

ببین!به یه چیزی توجه کردی؟ما هر روز 5 بار با کسی یک ملاقات خصوصی خصوصی خصوصی داریم که شهرتش از کهکشون ها هم گذشته...تازه!یه ملاقاتی که فقط تویی و اون و هیچ کس دیگه هم مزاحمت نمی شه.ببین!به یه چیزی توجه کردی؟من و تو داریم روزی 5 بار با مشهورترین یگانه زیبای عالم بدون وقت قبلی ملاقات می کنیم اما ککمون هم نمی گزه.چرا؟؟؟


یک لحظه تامل:

از حضرت امام حسن‏ علیه السلام پرسیده شد که بردبارى یعنى چه؟ فرمودند:بردبارى عبارت از فرو بردن خشم و اختیار نفس را داشتن.


با تشکر از تمام کسانی که در مطالب قبلی نظر دادند:

دیاموند -- همسفر مهتاب(وبلاگ آسمون) -- خانوم سیب(وبلاگ یک گاز از سیب سرخ عشق) -- آقا میثم گل -- خانم دلارام -- آقا نیما رهگذر(وبلاگ چلوکباب) -- مریم خانم(وبلاگ یک دنیا پدر) -- جام(مدیر وبلاگ های صهبا و مهندسی سخت افزار) -- پرنده ی رها(وبلاگ سیب سرخ)

گزیده ی اعمال ماه شعبان

۲۲ نظر ۱۷ شهریور ۸۴ ، ۱۹:۱۷
حسن میثمی

وبلاگ سیب خوشبو تا تاریخ پنج شنبه ۱۸/۶/۱۳۸۴ به دلیل تعمیرات(!!) تعلیق می یابد.

۴ نظر ۱۲ شهریور ۸۴ ، ۱۹:۱۲
حسن میثمی

با سلام

این هفته طبق قولی که داده بودم جملات شما را منعکس می کنم و... .ضمنا جای شما اعتکاف خیلی خالی بود.برای همه ی بر و بچ اینترنتی هم دعا کردیم.ولی عقل ما به این چیزها(منظورم اعتکافه)نمی رسه!!

و جمله ها:

1)آقا مصطفی(وبلاگ آب و شراب و یک دنیا پدر):آقا!معرفتت رو به من بچشون!!!!

2)مریم خانم(وبلاگ یک دنیا پدر):آقا!خودتو به من بشناسون(و بعد گفته:چون اگه آقا رو می شناختیم اینجا نبودیم؟)

3)خانم سیب(وبلاگ یک گاز از سیب سرخ عشق):سبحان الله!یا امیرالمومنین ارحم

4)خانم دلارام:فقط نگاهشون می کنم

5)آقا میثم:من خودم از خجالت هیچی نمیتونم خدمتشون عرض کنم فقط قلبآ میخوام که یار و یاورم باشن تو زندگی این دنیا که در بین مدعیان مردی ، هرگز نبینی مردی....مدد به غیر تو ننگ است.......

6)مدیر وبلاگ حریم دوست:سرم رو می ندازم پایین...شرمنده... .

از همه ی دوستان ممنون.حالا شما قضاوت کنید!

 

>>>>یک لحظه تفکر::..::

اگر صخره در مسیر رود نبود،رود هیچ آوازی از خود سر نمی داد::..::

=============================

از همه ی دوستانی که در مطلب گذشته با کامنت هایشان باعث دلگرمی بودند از این طریق تشکر می کنیم:

آقا مهدی(وبلاگ کامپیوتر و اینترنت) -- حسین آقا(وبلاگ بت بزرگ ایشون گفتن که وبلاگ خیلی افت کرده و من هم تقریبا قبول دارم چون کم تر وقت می ذارم.اما قول می دم بهتر شه.اوکی؟) -- همسفر مهتاب(وبلاگ آسمون) -- نرگس خانم(وبلاگ زمونه) -- آقا روح الله(وبلاگ در محضر لاهوتیان)

۹ نظر ۰۲ شهریور ۸۴ ، ۰۰:۰۲
حسن میثمی

سلام؛

اول از همه ولادت با سعادت امام جواد علیه السلام رو به تو سیب خوشبویی عزیز تبریک می گم.دوم پیشاپیش ولادت واقعا با سعادت حضرت علی علیه السلام و روز پدر رو تبریک می گم.بعدش هم یه چیزی می خواستم درباره ی شخصیت حضرت علی علیه السلام باهات در میون بگذارم.اما شاید نتونم خوب مطلب رو به عرضت برسونم.

21 رمضان هر سال(یعنی همون شهادت امام علی علیه السلام)وقتی توی هیئت ها و تکایا شرکت می کنیم بیشتر از همه از مصیبت های این امام می شنویم و در ذهن خودمون شخصیتی بسیار مظلوم مجسم می کنیم.13 رجب هر سال هم وقتی در مولودی ها و جشن ها شرکت می کنیم بیش از همه مدح و ثنای آن حضرت را می شنویم که ایشان را در حد یک اسطوره ی دست نیافتنی مجسم می کنیم.کم تر شده(نمی توانم کاملا نفی کنم اما می گم کم تر شده)که برای خودمون از حضرت علی علیه السلام یک مرد تمام عیار و در عین حال دست یافتنی بسازیم.یک مردی که درست مثل ما یک انسان است با تمام توانایی های مثل توانایی های من و تو.یک مردی که می تواند برای من و تو یک دوست باشد...می توانی با او صحبت کنی...با او درد دل کنی...اما هیچ وقت فراموش نکنی که از بچگی بهمون گفتن با کسی که متشخص هست با ادب صحبت کن...حالا با این تفاسیر،

اگه الآن آقا امیرالمومنین علی علیه السلام رو ببنید اولین جمله ای که به ایشان خواهید گفت چه خواهد بود؟

((حتما برای ما(البته اگر دوست داشتید)بنویسید...در مطلب آینده جمله های شما را منعکس می کنم...))

============================================

برای زندگی،هیچ شهری از دیگری بهتر نیست.بهترین شهرها آن است که خوبی ها و بدی های تو را تحمل کند.

از فرمایشات امام علی علیه السلام-نهج البلاغه

با تشکر از دوستانی که در مطلب قبل نظر دادند:

الهه ی ناز(وبلاگ الهه ناز59  توضیح اینکه ایشون یک وبلاگ بسیار زیبا معرفی کردند به نام آیات دلنشین.خوندن این وبلاگ رو به تک تک شما واقعا توصیه می کنم.چون خیلی باحاله!) -- آقا میثم(وبلاگ هم چنان معلق میثم اس اس  آقا میثم ما منتظر راه اندازی دوباره ی وبلاگتیم ها!) -- مدیر محترم وبلاگ خیبر شکن -- حسن آقای کهریزی(وبلاگ امام حسن علیه السلام) -- آقا امین گل(وبلاگ منتظر   این آقا امین کلی از دست ما شاکیه.لینک وبلاگشو هفته ی پیش خراب زدیم نرسیدیم هم درستش کنیم.ببخشید خلاصه!) -- مدیر وبلاگ حریم دوست -- پرنده ی رها(وبلاگ سیب سرخ  اصلا خدایی ایول داره هر وبلاگی که توش سیبه!!) -- خانم دلارام -- مدیر وبلاگ سلام علی آل یاسین -- آقا محمدهادی فکری -- علی آقا شایق(وبلاگ کریم اهلبیت) -- مریم خانم(وبلاگ یک دنیا پدر) -- مدیر وبلاگ مشکوه -- آقای سلمان عبداللهی(وبلاگ معراجیان) -- مدیر وبلاگ مرکز فرهنگی شهید آوینی(البته این آقای مرکز فرهنگی لطف کردند و نظر ما رو در وبلاگشون که به مزاجشون نساخته پاک نمودند.خیلی ممنون آقای مرکز فرهنگی!) -- مدیر وبلاگ خاطراتچی -- آقا نیمای گل(وبلاگ چلوکباب  عجب اسم خوشمزه ای!)

۱۸ نظر ۲۵ مرداد ۸۴ ، ۲۳:۲۵
حسن میثمی

سلام.اگر این حدیث رو خوندی و پشتت نلرزید بدون که خیلییییییی نترسی!!یک کم برو بترس!نه از همه چیز...بلکه فقط از یک چیز...

((اگر آنان که از درگاه من روی برتافتند،می دانستند که چقدر مشتاق آن ها هستم،هر آینه از شوق جان می سپردند.))

تذکره المتقین/شیخ محمد بهاری همدانی/ص101

الهی!

خلاصه ی اعمال ماه رجب

اگه دوست داشتی بخونش!

با تشکر از تمام دوستانی که در مطلب قبل نظر دادند:

آقا امین گل(وبلاگ منتظر) -- جام(وبلاگ ازدواج و صهبا) -- مدیر وبلاگ مشکوه و حنانه -- آقا تقی(وبلاگ تقی77) -- فائزه خانم -- محب ولایت -- علی آقا شایق باحال(وبلاگ کریم اهلبیت) -- خانم دلارام -- آقا میثم گل؛رفیق قدیمی(وبلاگ معلق میثم اس اس) -- مدیر وبلاگ حریم دوست

۱۸ نظر ۱۷ مرداد ۸۴ ، ۱۲:۱۷
حسن میثمی

سلام؛

بعد از انتخابات مجلس هفتم دیگه قصد کردم مطلبی ننویسم که با این«سیاست بازی»ها ربطی داشته باشه.همین اول بهت بگم که«سیاست»از«سیاست بازی» جداست و به نظر من دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست.نه این که دیانت ما عین«سیاست بازی»ما و«سیاست بازی»ما عین دیانت ماست.دین از «سیاست بازی»جداست.اما یه موضوعی باعث شد که من این مطلب رو بنویسم.اگر جنبه اش رو داری حتما بخون.قیچی اش کردم که کوتاه باشه و حتما بخونی.

این روزها که هنوز رئیس جمهور منتخب به میدان نیامده خیلی ها کاسه ی داغ تر از آش شدن و حرف هایی می زنن که معلومه روی عقل و منطق نیست.مثلا من چند وقت پیش جایی بودم که عکس دکتر رو کنار عکس مقام معظم رهبری گذاشته بودند یا وبلاگی رو خوندم که نوشته بود:آیت الله مصباح:در انتخابات خوانندگان زیارت عاشورا پیروز شدند یا مثلا مداحی که گفته بود اگر به دکتر رای بدهید خانم فاطمه زهرا(س)شاد می شوند و........ .از این قبیل حرف ها زیادند.اما تویی که این حرف ها را می زنی.حتی اگر یک درصد احتمال بدهی که دکتر اون «رابین هود»ی که مردم برا خودشون از ایشون ساختن(و من و تو هم عاملش بودیم)نباشه چه فاجعه ای به پا می شه دیگه این حرف ها رو نمی زنی.چی؟اصولگرایان زیر سوال می رن؟ساده ای ها!نظام و رهبری؟مردم از این ها زده می شن؟این که چیزی نیست...حواست کجاست؟علاوه بر قبلی ها مردم دیگه از دین خدا هم بدشون میاد.اونوقت مقصر من و توایم ها.... .

خواهشا یک راه برگشتی هم بگذارید.همه ی پل ها رو پشت سرتون خراب نکنید.

۱۷ نظر ۰۸ مرداد ۸۴ ، ۱۱:۰۸
حسن میثمی