بسم الله
تب جام جهانی حسابی بالا رفته و حسابی ملت جهان رو تحت تاثیر قرار داده.کافی بود روز بعد از بازی ایران و مکزیک از خونه بیرون بیایید و اعصاب کوبیده(همان خورد)مردم را ببینید.می خواستم زودتر از این ها یه پست درباره ی جام جهانی بنویسم.اما نشد.بعد از اون روز لعنتی هم حسش نبود.
نه می خوام درباره ی بازی ایران مکزیک حرفی بزنم؛نه می خوام تیم رو تحلیل کنم.چون نه من یه کارشناسم نه این جا جاش هست.اما فقط می خواستم یک چیزی بگم.
اعصاب خودتون رو سر چیزی خورد کنید که ارزشش رو داشته باشه.(خودم همین امروز به این نتیجه رسیدم)احتمال بسیار قوی از پرتغال هم شکست می خوریم.پس از همین الآن خودتون رو آماده کنید که مثل بازی با مکزیک نشه و اعصابتان خط خطی نشه.نمی خوام بگم بازی تیم ملی ارزش نداره یا... .آدم وقتی برای یک چیزی ارزش قائل می شه که ببینه طرف مقابلش هم برای اون ارزش قائله.همین!
مشق شب:حرص نخور.ان شاءالله جام بعدی!
امام حسن(علیه السلام):
چون شخص پیروز در طلب مکوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مکن [بلکه با تلاش پیگیر و اعتماد و توکّل به خداوند، کار کن].
با تشکر از دوستانی که نظر دادند:
وبلاگ گل سرخ -- وبلاگ یه مسافر -- سایت رقیه خاتون >>این سایت تازه افتتاح شده را حتما ببینید.خیلی مفید و زیباست. -- وبلاگ ماندنی -- وبلاگ قربانیان تغافل -- وبلاگ نجوای شاکی -- صالح آقا زاده >>آقا صالح اگر می خواهید مطلبی بفرستید با ایمیل sibe_kh@yahoo.com مکاتبه کنید. -- وبلاگ غالبون -- وبلاگ محرم راز -- وبلاگ بچه های آسمان -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ گنجینه ی نور -- آدم بد و آدم خوب >>خیلی ممنون از کامنت زیباتون1 -- وبلاگ هاجر و اسمعیل -- وبلاگ آشنایی با پدر زمان
ببخشید یک لحظه!
یک کامنت درباره ی مطلب قبلی(من آدم خوبی هستم):
نویسنده:آدم بد
من آدم بدی هستم چون به بدبختا کمک می دم
من آدم بدی هستم چون هر هفته چهارشنبه به آسایشگاه معلولین تو کهریزک می رم
من آدم بدی هستم چون تلوزیون ندارم که صحبت های زیبا را بشنوم اخه ی روز به بابام گفتم حمید هم دوره ایم تو دانشگاه داره ترک تحصیل می کنه چون پول کم اورده اونم لا مصبم تلوزیونمونو فروخت داد به اون تازه منم نگفت ولی من خودم فضولی کردم از کار بابام سر در آوردم
من آدم بدی هستم چون تو صنوق کمیته انداد تا حالا پول ننداختم همیشه پولامو جمع می کنم یواشکی می دم به دختری که دوسش دارم آخه اون می ره شیشه ماشینارو پاک می کنه تا پول گیرش بیاد ی بارم چند تا از لاتای پدر...می خواستن ببرنش که با جیغ از دستشون فرار می کنه
من آدم بدی هستم چون هر هفته جمعه ها میرم عیادت مریضا تو بیمارستان
من آدم بدی هستم چون چفیه به گردنم نمی دازم آخه می دونی ی بار چفیه داشتم چشمم به دختری در دهاتمون افتاد که تازه به سن تکلیف رسیده بود می خواست با حجاب باشه ولی اون روسری که سرش کرده بود پاره بود منم چفیومو دادم به اون
من آدم بدیم چون الان ...خدایا توبه منو ببخش دیگه قول می دم آدم خوبی باشم هیچ کانال تلوزیونو عوض نکنم ...