امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۵ مطلب در مرداد ۱۳۸۳ ثبت شده است

با سلام خدمت تمامی دوستان

پارسال این موقع ها رو یادتونه؟اولین مطلب وبلاگ سیب خوشبو ثبت شد.آره...

امروز تولد وبلاگ سیب خوشبوست.

یک سال پیگیری هفته به هفته و یک سال یاری دوستان...همگی دست به دست هم دادند تا در یک سال رکورد چشمگیری را رقم بزنند.

بیش از 3500 بازدید کننده...

اما اگر من می خواستم برای بالا رفتن تعداد بازدیدکننده ها اینجوری کار کنم اصلا کار نمی کردم.

بیش از 70 به روز رسانی...

این وبلاگ هر هفته سر موقع به روز می شد.حتی یک هفته هم سابقه نداشت که به روز نشود.این یعنی عین نظم.

به هر حال...

تولدش مبارک...

۱۶ نظر ۳۱ مرداد ۸۳ ، ۱۴:۳۱
حسن میثمی

روزی یک مرد ثروتمند،پسر بچه‌ی کوچکش را به دِه برد تا به اونشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند.آن ها یک روز و یک شب را در خانه‌ی محقر یک روستایی به سر بردند.

در راه بازگشت و پایان سفر،مرد از پسرش پرسید:«نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»

پسر پاسخ داد:«عالی بود پدر!»

پدر پرسید:«آیا به زندگی آن ها توجه کردی؟»

پسر پاسخ داد:«فکر کنم.»

و پدر پرسید:«چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:«فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا.ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آن ها ستارگان دارند.حیاط ما به دیوار هایش محدود می شود اما باغ آت ها بی انتهاست.»

در پایان حرف های پسر،زبان مرد بند آدمده بود.پسر اضافه کرد:«متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعاً چقدر فقیر هستیم!»


با عرض سلام خدمت دوستان.ببخشید که این هفته درست و حسابی به روز نکردم.چون خیلی سرم شلوغ بود و هست.خلاصه دیگه آخراشه دیگه... امیدوارم ببخشید...

هر کسی هم لینک می خواد در عرض این یه هفته بگه.بعد از اون دیگه لینک بی لینک ها!ضمنا این هفته هم عذر من را درباره تشکر از دوستانی که در مطلب قبل نظر دادند را پذیرا باشید.یا علی

۸ نظر ۲۴ مرداد ۸۳ ، ۱۲:۲۴
حسن میثمی

سلام؛

لولا فاطمه لما خلقتکما...

میلاد پر برکت خانم فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)بر شما مبارک باد.به این روز و ایام الله های دیگر ساده نگاه نکنیم و ساده از آن ها رد نشویم.صرفا این روزها را عید ندانیم و روزی بدانیم که با خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها)عهد ببندیم... .

هم چنین میلاد بنیانگذار انقلاب اسلامی و مردی که ما را از تاریکی رهاند مبارک باد.

اما یک چیز را فراموش نکردیم؟...تقدیم به همه ی باغبان های باغ زندگی.........:

-==اشک های یک مادر==-

کودک از مادرش پرسید:«چرا گریه می کنی؟»

مادر پاسخ داد:«چون یک مادرم.»

کودک گفت:«نمی فهمم.»

مادرش او را در ‎آغوش گرفت و گفت:«هرگز نخواهی فهمید… .»

کودک از پدرش پرسید که چرا مادر بی هیچ دلیلی گریه می کند و تنها جوابی که پدرش داشت این بود که همه‌ی مادر ها همین طور هستند.

کودک تصمیم گرفت این موضوع را از خدا بپرسد:«خدایا!چرا مادر ها به این راحتی گریه می کنند؟»

خدا گفت:«پسرم!من باید مادران را موجوداتی خاص خلق می کردم.من شانه های آن ها را طوری خلق کردم که توان تحمل بار سنگین این زندگی را داشته باشند و در عین حال آرام و مهربان باشند.من به آن ها نیرویی دادم که توان به دنیا آوردن کودکانشان را داشته باشند.من به آن ها نیرویی دادم که توان ادامه دادن راه را حتی هنگامی که نزدیکانشان رهایشان کرده اند،داشته باشند.توان مراقبت از خانواده در هنگام بیماری،بی هیچ شکایتی.من به آن ها عشق به فرزندانشان را دادم،حتی هنگامی که این فرزندان با آن ها بسیار بد رفتار کرده اند.

و البته اشک را نیز به آن ها دادم که منحصر به آن هاست،برای زمانی که به آن نیاز دارند.»


امّا هفته ی پیش مطلبی خواندید که با مناسبت این هفته چنان بی نسبت نیست.هفته ی پیش چند سوال از دوستان و سروران خودم در سیب خوشبو پرسیدم که دوستان زحمت کشیدند و جواب های جالبی دادند.اگر در جریان نیستید ابتدا مطلب قبل را بخوانید سپس ادامه دهید.به همین خاطر و به پاس تشکر بنده نیز جواب های زیبای دوستان را منعکس می کنم:

حسن آقا(مدیریت محترم وبلاگ هیئت امام حسن(ع))پاسخ گفتند که:

بسمه تعالی.....سلام علیکم....... دوستان به نظر من علت این مسئله بیشتر از اینکه مربوط به ایرانی بودن ما باشه مربوط به مسلمون بودن ما اون هم اسلام ناب محمدی اون هم شیعه می دونید چرا چون تنها ایدئولوژی که قدرت اون رو داره که مقابل لیبرالیسم باسته همین ایدئولوژی شیعه است.پس غرب تصمیم گرفت به هر وسیله شده تو سر این ایدئولوژی بزند تا مانع پیشرفت این ایدئولوژی بشه چون اگر جمهوری اسلامی ایران می توانست در تمام موراد مثل اقتصادی و .... نیز پیروز بشود اونوقت بود که می شد یک الگو برای تمام کشورها پس باید به هر نحو جلو پیشرفت ما رو می گرفتند .....پس با ابزارهای مختلف فشار بر ایران را شروع کردن و باید گفت که در برخی از زمینه ها متاسفانه موفق شدند ولی وقتی ایران توانست به علم هسته ای دست یابد احساس خطر کرد وسعی کرد با ابزارهای دیگر که ما اکنون ما مشاهده آن هستیم مانع پیشرفت ما شود که متاسفانه با اشتبهات دستگاه وزارت امور خارجه تا حدودی نیز موفق شده ولی غافل از این که ما مقابل این فشارها همچنان که تا حالا کوتاه نیامید الان هم نمی آییم و تو دهن استکبار جهانی خواهیم زد یا علی.....التماس دعا

آقا میثم(مدیریت محترم وبلاگ ماندنی1983)نوشتند که:

سلام پسر عمو ---- واقعا که ------- بابا سوال ازین آبکی تر نداشتی ------ دیگه هر ننه قمری هدف این مخ مشنگارو میدونه چه بهزسه به مشتریایه وبلاگه تو و خودت که همه از فضلا و علمای مذهبن ------- من میگم اینجوری بپرسی بهتره ؟ آیا هنوز آدم خ...ی است که به مقصود دشمنامون از این حرکات پی نبرده باشه ؟ موفق باشی

آقا کمیل(مدیریت محترم وبلاگ مجنون ولایت)از دید دیگری به موضوع نگاه کردند و گفتند:

سلام ... خیلی مطلب قشنگی بود ... کاش اونایی که ادعا دارن جمهوری اسلامی باعث شده دیگه تو کشورای اروپایی تحویلشون نگیرن چشمشونو وا می کردن ...حیف شد دیگه کسی از ما حق توحش نمی گیره که تو ایران جولون بده

آقا حمزه(مدیریت محترم وبلاگ belletrist):

سلام....نمی دونم چی بگم ولی خب ......باز هم نمی دونم چی بگم... یا مهدی بیا

آقا حبیب(مدیریت محترم وبلاگ هیوا)جالب نوشتند:

خودشون هم خوب می دونن که شیعه یعنی چی.می دونن شیعه غیرت داره وزیر بار زور نمی ره.می دونن ایرانی مثل عربهای بزدل وترسو نیست که با چهارتا تهدید تسلیم بشه و....این چیزاست که باعث میشه روی ما حساس بشن.به کوری چشمشون فعالیتامون رو ادامه میدیم(اینو یواشکی بگم:البته اگه مسئولینمون بادرایت کارکنند)

خانم/آقای وصال(مدیریت محترم وبلاگ دیباآ):

اونا ازهم اینکه ایران شناخته بشه وپیشرفت کنه ترس دارن تا حالا هیچ جای دنیا کسی مثل ما جلوشون واینساده بد بختا دست وپاشون رو گم کردن.

خانم/آقای الهدی(مدیریت محترم وبلاگ الهدی آ)پاسخ دادند که:

سلام.....به نظرم اصل موضوع به اســـــــــلام بر می گرده....البته اسلام ناب!!!چون شعبه های عدالت حقیقی....ذلت ناپذیری.... شجاعت ......عزت....ظلم ستیزی و......همه سرچشمه از اسلام ناب محمدی می گیرند....مطلب جالبی بود.یاعلــــی.ع.

و در آخر(یعنی اولین نفر!!)ساجده خانم(مدیریت محترم وبلاگ اهورا همیشگی)گفتند:

سلام بعضی از سئوال ها رو جوابشو همه مون میدونیم نگیم به هم حتی ! التماس دعا برای ظهور آقا من رو هم حلال کنین

از دوستان دیگر هم تشکر می گردد:

یا کریم اهل بیت(علی آقا) -- شریف

  • اما توضیح خودم:ما یه حرف تازه داریم...حرف تازه ای که برای دشمنان ایران و اسلام خیلی سنگینه...مثل خود اسلام که برای کفار خیلی سنگین بود...اسلام هم یه حرف تازه بود...حالا ما داریم بر اساس این حرف تازه یه حرف دیگه می زنیم...ما می گیم فناوری هسته ای باید باشه اما در کنارش باید تدین هم باشه(چه بسا پر رنگ تر)...اینه که کله گنده های دنیا رو لرزنده...به قول مولانا که می گه:

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان,بی حد و اندازه شود

یادمون نره کی ما رو از اون وضعیت خفت بار به این اقتدار و عظمت رسوند...تولدش مبارک....نه؟!

۱۲ نظر ۱۵ مرداد ۸۳ ، ۱۴:۱۵
حسن میثمی

سلام؛

چند وقت پیش کتابی را دیدم به نام ((ماموریتی برای وطنم)) که نوشته محمد رضا ربع پهلوی بود که خاطرات خود را در سفر به کشور سوئیس برای تکمیل تحصیلات بیان کرده است.نگاهی اجمالی به کتاب انداختم و قسمتی از آن نظرم را شدیدا جلب کرد.چون الآن کتاب در دسترس نیست مضمون مطلب را متذکر می شوم.

در قسمتی از این کتاب آمده بود وقتی شاه ایران در سوئیس مشغول تحصیل بوده هر روز صبح فردی یک بطری شیر را برای وی می آورده.یک روز صبح مرد به اصطلاح شیر فروش درب خانه ی محمدرضا را می زند و از او می پرسد:ببخشید؛شما چه کسی هستید.(اسمتان چیست؟)
شاه متعجب می شود و می گوید:تو چه طور من را نمی شناسی؟من شاهنشاه ایران هستم.
مرد با تعجب بیشتر می پرسد:ایران؟ایران کجاست؟
شاه می گوید:آیا واقعا ایران را نمی شناسی؟ایران در قاره ی آسیا قرار دارد.
و بدین صورت شاه تمام مختصات و همسایگان ایران را برای مرد شیرفروش تعریف می کند
مرد شیرفروش پس از این همه توضیح و تفسیر باز هم متوجه نمی شود که ایران کجاست و پس از دقایقی خانه ی محمدرضا را ترک می کند.
شاه ایران در این جا می نویسد:

تحقیر شدم.که چرا من باید شاه کشوری باشم که حتی کسی نام آن را نمی داند...

حال سئوال این جاست که ((ایران))ی که در سالها پیش حتی برای مردم جهان نامش ناشناخته بود الآن دشمن درجه اول ابرقدرت جهان,یعنی آمریکا است؟مسلم است که اقتصاد ایران به پای اقتصاد آمریکا نمی رسد.

کشوری که سالانه میلیارد ها دلار درآمد دارد چرا باید با کشوری که سالانه 20میلیون دلار(و یا کمتر)درآمد دارد به قول خودمان کل کل کند؟

چرا بر سر مسائل هسته ای ایران اینقدر حساس شده اند و نمی گذارند که ایران صاحب دانش هسته ای شود؟

پاکستان,هند و چندین کشور اسلامی دیگر هم دارای این دانش هستند اما چرا امریکا و هم دستانش برای آن ها حساس نیستند؟

جواب را شما باید بدهید.منتظر پاسخ های شما هستم...


با تشکر از تمامی دوستانی که اینجانب را همراهی کردند:

اهورا همیشگی(ساجده خانم) -- عرفه(حسین آقا) -- الهدی آ -- عکس بارون -- آقا سجاد -- سفرعشق(دل شکسته)×2 -- شیعه(آقا علیرضا) -- خیبرشکن -- مرصاد2(آقا محسن) -- کوچستان(مهاجر) -- خانم دلارام -- داریوش -- فونتانا110(سوفیست) -- شریف -- دیباآ(وصال) -- فجر صادق(آقا صادق...)×3 -- مهرآب(آقا ثاقب) -- راکت(موشکی و نظامی)

توجه:لطفا در قسمت دل نوشته ها(چت باکس)فقط درباره ی موضوع هفته که در هر به روز رسانی مشخص می شود بحث کنید.توجه داشته باشید که جملات و پیام های هر روز نیز در راستای موضوع هفته است.لازم به ذکر است در صورتی که انتقاد یا پیشنهادی دارید و یا درباره ی مطلب می خواهید نظری بدهید فقط از طریق کامنت ها اقدام نمایید.

موضوع هفته:سخن

۱۱ نظر ۱۰ مرداد ۸۳ ، ۱۳:۱۰
حسن میثمی

سلام؛

یاد باد آن روزگاران یاد باد....

ما هم یک بار آمدیم مثل همه,تعارف تکه پاره کنیم و قاطی بقیه بشویم.اما نمی دانستیم که این حرف ها به ما نیامده و به این سادگی نمی شود اهل یک فرقه ای شد.معمول بود که اگر کسی به کسی می گفت:((ما نوکرتیم)),او بلافاصله جواب می داد:((ما بیشتر))یا اگر به یک کسی که به مقامی رسیده بود می گفتند:((بابا!زیر پایت را هم نگاه کن.))یا((پایت را که بلند کنی ما را هم می بینی.))او برمی گشت بالای سرش را نگاه می کرد.یعنی جای شما اینجاست و به این وسیله ابراز تواضع و فروتنی بیشتری می کرد.

اما گویا نوبت به اولیا که رسید آسمان تپید.اینجا بفهمی نفهمی مثل این که با شهر کمی توفیر داشت.بزرگ و کوچکی به سن و سال و قد و ریزو درشتی نبود.و چیزی که دکان هیچ عطاری پیدا نمی شد تعرفات بود و تصنع کردن.

یادم نمی رود که وقتی برای اولین بار به یکی از همین بر و بچه های بسیجی که خیلی هم اتفاقا از من کوچکتر بود و با هم صمیمی بودیم به شوخی گفتم:((فشنگ خشابتیم!))او هم به قول قدیمی ها نه گذاشت و نه برداشت.خیلی سخاوتمندانه جلوی همه برگشت و گفت: ((باش,باش تا عوضت کنم.))ما را می گویی؟رنگ دادیم رنگ گرفتیم.تصورش را هم نمی کردم که اینطوری بودن ملاحظه از جلوم دربیاید.دیگر همان شد.هنوز که هنوز است جرئت نمی کنم به کسی از این تعارفات بکنم.

برگرفته از کتاب فرهنگ جبهه/ج3
سید مهدی فهیمی


با سلام از تمامی دوستان برای همراهی اینجانب تشکر می گردد:

آقای/خانم ... -- سفر عشق(دل شکسته) -- خانم دلارام -- میثم اس اس 2004(آقا میثم گل) -- فدک110(عشاق الزهرا(س)) -- صیغه(علی سزاوار.توضیح:به نظرم سایت جالبی نیامد.نمی دونم.شاید شما نظر دیگه ایی داشته باشید.) -- ایران دانش 2004(آقا جعفر) -- صحرای عشق(بهشت) -- صادق(فجر صادق) -- خیبر شکن

۲۱ نظر ۰۱ مرداد ۸۳ ، ۱۴:۰۱
حسن میثمی