امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۳ مطلب در فروردين ۱۳۸۶ ثبت شده است

سال چهارم-(دوره ی جدید)-شماره دو-بها:3 دقیقه

بسم الله

نشکن دلمو...!

یک-در یک روز خوب و هوای آفتابی در یکی از خیابان های شهر - که صدقه سری تعطیلات نوروز بالاخره رنگ آسفالت کف آن را دیدیم - داشتم قدم می زدم.آواز خوانان و دست در جیبان و گاهی هم سوت زنان،شاد و شنگول خیابان را آرام طی می کردم.در حال و روز خوشی بودم که ناگهان در فرق سرم برخورد یک شیء را احساس کردم.هم زمان با این که برخورد را احساس کردم صدای پارس کردن یک توله سگ - که همان هاپ هاپ خودمان است - را شنیدم.اوه اوه!چسبیده به پایم و پاچه ام را به طور سفت گرفته است.اخم کرده است.اما حرفی برای گفتن ندارد.یک حرکت اضافی بکند زیر پایم لهش می کنم...از آن جایی که آن روز،روز خوبی بود،آن شیء که به فرق سرم اصابت کرده بود یک استخوان بود.انداختمش جلوی سگ گرسنه.او هم زوزه ای کشید و الفرار...البت به سمت استخوان...

دو-حتما خبر دارید که اوایل همین فروردین 15 تا نظامی انگستان وارد آب های ایران شدند.یک کم دولت انگلیس شلوغش کرد.بعد دید این تو بمیری از آن هایش نیست.عذر خواهی کرد.ما هم نظامیانشان را پس دادیم بهشان.آن ها هم نگاهی کردند و الفرار...البت به سمت انگلستان

سه-ای بابا!شما هستید خواننده ی محترم؟؟نفهمیدید ربط "یک" و "دو" را؟نگویید این حرف ها را.رابطه ی علی و معلولی دارد.کلی فکر کردم تراوش دادمش از ذهنم بیرون.دلم را نشکنید...


مشق شب:شاید بهتر بود بگویم چهار...اما همین خوب است...مشق شب...موظفی هزار بار از رویش بنویسی...روی صفحه ی دلت...من هم موظفم؛قبل از تو!

امام حسن(علیه السلام) فرمودند:

هرگاه خواستى عزّتى پیدا کنى،بدون این که عشیره‏ اى داشته باشى، و هیبتى پیدا کنى، بدون این که سلطنتى داشته باشى، از خوارى نافرمانى خدا خارج شو و داخل عزّت طاعت خدا گرد.

بحار الأنوار، ج‏44، ص 138، باب 22، ح 6


خودمانی ها:تبریک؛تبریک؛تبریک.بعضی ها عیدی می خواستن.مگر من بابا نوروزم؟ای آقا...ما گور نداریم که با کفنش سودا کنیم(!!)عیدی خبری نیست آقا...با تشکر از دوستانی که نظر دادند:

وبلاگ منتظران -- وبلاگ یک قدم تا پشت خاکریز -- دلارام -- وبلاگ بنت الزهرا(س) -- وبلاگ مونسم خدا -- وبلاگ پله پله تا ملاقات خدا -- وبلاگ سلام1358 -- وبلاگ ارتباطات نوین -- وبلاگ عکس(وبلاگ مهرداد دولت آبادی) -- وبلاگ آب و شراب -- وبلاگ تا صبح انتظار

۱۷ نظر ۱۷ فروردين ۸۶ ، ۰۱:۲۰
حسن میثمی

سال چهارم-(دوره ی جدید)-شماره ی اول-بها:4 دقیقه

بسم الله

هفته ی وحدت و جشن عمر کشان!

معلم محکم به روی میزش می کوبد.ظاهرا،تعطیلات 13 روزه باعث شده است که بچه ها با هم حرف های زیادی را داشته باشند:«سااااااکت!!پنج دقیقه اس که دارم نگاهتون می کنم.خجالت نمی کشید؟سمیعی!با تو هستم.ساکت دیگه دختر.همین امروز والدینت پیشم بودند.»رگ خواب کلاس یا همان رمز سکوتش همین بود.تا اسم یکی از دانش آموزان برده می شد،همه ساکت و بی سر و صدا -حتما از ترس نبرده شدن اسمشان- سر جایشان می نشستند.

کلاس که ساکت شد معلم بعد از احوالپرسی و پرسیدن از بچه ها که تعطیلات را چه کار کردند،شروع کرد:«دو روز پیش،یعنی یک شنبه دوازدهم،آغاز هفته ی وحدت بود.این یعنی ما الآن در هفته ی وحدت هستیم.تا دلتان بخواهد در این مملکت روز برای اصناف و افراد و موضوعات مختلف داریم.اما یاد گرفتیم که یکی را تبریک بگوییم و یکی را تسلیت.دیگه فکر نمی کنیم که...»هنوز حرف های معلم تمام نشده بود که رضازاد داد زد:

- خانم اجازه!می شه بریم دستشویی؟

هیچ کس جرات خندیدن نداشت.اما خنده ی یکی از بچه ها در آخر کلاس،بمب خنده را منفجر کرد.تا حدی که خود معلم هم خنده اش گرفت.اما خودش را کنترل کرد و با صورت اخم کرده به رضا زاد گفت:«چند دقیقه اس که زنگ خورده؟می ری و سریع هم برمی گردی ها.شیرفهم؟»رضا زاد با تکان دادن سرش،به معلم اطمینان داد که حتما زود برمی گردد.

 - خوب بچه ها چی می گفتم؟آها...توی مناسبت های تقویمی به این فکر نمی کنیم که چرا این روزها،به این نام ها رقم خورده.یکی از همین روزها و هفته ها هم،هفته ی وحدته.هفته ای که اهل تسنن و شیعیان به صورت نمادین،برای وحدت خودشون انتخاب کردن.دلیلش رو هم که حتما می دونید.خوب.حالا هر کس دوست داره بگه چی از وحدت شیعه و سنی می دونه؟اصلا چرا لازمه؟

- خانم اجازه!به نظر ما اصلا وحدت لازم نیست.چرا باید ما کوتاه بیایم و سنی ها ککشون هم نگزه؟
- اجازه!به نظر ما شیعه ها و سنی ها برای این که دندون های امریکا رو تو دهنشون خورد کنن باید با هم باشن.
- خانم ببخشید ها!اما از قدیم و ندیم گفتن عرب و عجم آبشون توی یه جوب نمی ره.وحدت چیه؟ولشون کنید این شیوخ بی غیرت عرب رو.
- ببخشید خانم!حیف که رهبرمون گفته وحدت.و گرنه پدرشون رو در می آوردیم.
- خانم!ما که سعی می کنیم وحدت رو حفظ کنیم.فقط سالی یک بار می ریم جشن عمر کشون.خانم!نمی دونید چه حالی می ده.من که توی مردونه نبودم.اما داداشم تعریف می کرد،می گفت یه آقا با لباس قرمز به مردم نمی دونم چی چی فیل تعارف می کرده.البته مجلسی که ما بودیم زیاد نبود.اما داداشم اینا یه مجلسی رفته بودن می گفت خیلی حرف های بدی زدند که بابام و داداشم اومدن بیرون...

- خوب بچه ها!کافیه.حرف های خوبی زدید.خیلی ممنون.یکی از بچه ها گفت که وحدت لازمه.یکی دیگه گفت نه.اما من یه چیزی بگم و این موضوع رو ببندیم بریم سراغ درس.
ببینید بچه ها!چیزی که به رفتارهای ما هویت می ده،هدف های ماست.وقتی اهداف ما بزرگ تر می شن،نیازمند به کارگیری لوازم و امکانات بیش تری هستیم.خیلی خلاصه و کلی و ساده بگم.مثلا وقتی هدف ما اینه که جلوی دزدی که قصد دزدی خونه ی ما رو داره مقابله کنیم و از خونه مون حفاظت کنیم،حتی امکان داره با همسایه بغلی مون که خیلی هم باهاش بدیم و دیروز سر یه مسئله ای با هم بزن بزن داشتیم موقتا یا دائمی آشتی کنیم تا پدر آقا دزده رو در بیاریم...
خوب بچه ها...فکر می کنم کافی باشه.اونی که قرار بود بگیره باید تا حالا گرفته باشه.حالا بریم سراغ درس...

پچ پچ بچه ها فضای کلاس را پر کرد.بچه ها که اصلا دوست نداشتند درس شروع شود سعی می کردند به بهانه های مختلف،شروع درس را به تاخیر بیندازند.یکی از بچه ها از آخر کلاس فریاد زد:

- خانم اجازه؟رضا زاد هنوز نیومده...بریم دنبالش؟

- نخیر.خودش پا داره.میاد.

- خوب پس صبر کنین تا بیاد.عقب می مونه ها!


مشق شب:همه ی حواس ها جمع،نگاه ها به تخته،دارم مشق شب رو می گم ها...!

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

رأس خردمندى،همزیستى نیکو با مردم است.

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏2، ص 147


با تشکر از دوستانی که در مطلب گذشته کامنت گذاشتند:

وبلاگ منتظران -- دلارام -- وبلاگ بر بال های پرنده ی آبی -- وبلاگ زیرو -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ بچه+ -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ امام حسن(علیه السلام)

۳۷ نظر ۰۹ فروردين ۸۶ ، ۰۰:۳۱
حسن میثمی

سال چهارم-(دوره ی جدید)-شماره صفر-بها:پنج دقیقه

بسم الله

اول-از دلایل غیبت نپرسید که هیچ جوابی ندارم.نمی دانم!شاید هم لازم بود.به هر حال 5 ماه نبودم.نه این که اصلا نباشم.در این جا نمی نوشتم.کامنت ها را می خواندم و بعضا جواب هم می دادم.اما اصل حضورم در جای دیگری بود.در کانون وبلاگ نویسان مذهبی فعالیت می کردم.البته فکر نکنید فعالیت آن جا باعث تعلیق این جا شد.نه!تعلیق این جا بیش تر یک اشتباه بود.

***

دوم-خلاصه کنم!احتمالا خبرش را شنیده اید که یک عده وبلاگ نویس در یک جا جمع شده اند و با هم درد دل می کنند.کانون وبلاگ نویسان مذهبی همزمان با عید غدیر افتتاح شد.هنوز خیلی کار دارد.باید با حضور قشنگ تو سبز شود و رشد کند.این هم آدرسش:http://rbc.najva.ir

***

سوم-از این به بعد با «هفته نامه ی سیب خوشبو»،هر پنج شنبه در خدمتتان هستم.سبک و سیاق نوشته ها هم کما فی السابق است.سعی بر کوتاه نویسی.آخرش هم یک مشق شب که انجام دادنش وظیفه ی تو است.شماره ی صفرش که در آغازین روزهای سال 86 پیشکش تو،سیب خوشبویی عزیز شد؛همین بود که خواندی:یک عذرخواهی و یک خبر.

***

چهارم-راستی! سال نو هم مبارک!

تا پنج شنبه ی بعد...


مشق شب:این شماره مشق شب خاصی نداریم.بروید به این آدرس؛عضو شوید و فعالیت کنید.اگر می خواهید عضو شوید و دیگر سر نزنید،اصلا عضو نشوید.

http://rbc.najva.ir


ببخشید!چند لحظه:از همه ی دوستانی که در این چند ماه نظر دادند،و در ماه اخیر،در درگذشت دایی حقیر،بنده را یاری نمودند تشکر می کنم.ان شاءالله در شادی هایتان جبران کنم.
ضمنا دنبال کسی می گردم که قالب وبلاگ بنویسد.یک قالب می خواهم برای همین جا.اگر کسی می تواند،بگوید.ایمیل بزند یا کامنت بگذارد.ممنون!
۱۰ نظر ۰۳ فروردين ۸۶ ، ۱۱:۰۹
حسن میثمی