امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۷ ثبت شده است

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و هشتم-بها:2 دقیقه

بسم الله

شده ایم مثل آقای دلاک
وقتی دلاک کثیف می ماند!!

 

مشق شب:بمیرید،پیش از آن که بمیرانندتان

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)فرمودند:هیچ‌ بنده‌اى‌ حقیقتا مؤمن‌ نیست‌ مگر این که‌ نفس‌ خود را شدیدتر از محاسبه‌ بین‌ دو شریک‌ و یا محاسبه‌ مولا از بنده‌ خود مورد محاسبه‌ قرار دهد.

بحار الانوار ، ج‌70 ،ص‌72

اصلا عادتمان شده است.هر چیزی یا هر کسی را که می بینیم می خواهیم زیر و رو و ایراد و عیب هایش را مثل پرینت ریز مکالمات تلفن همراهمان بکشیم بیرون و آمارش را بگذاریم کف دستش؛که مثلا چی؟بگوییم منتقدیم و ما هم حالی مان است.بگوییم ما هم بلدیم و در این آشفته بازار چیزی سرمان می شود.شده ایم مثل یک دلاک حمام که صبح تا شب پشت خلایق را کیسه می کشد،اما آخر شب که می شود خودش...!

وقتی دلاک کثیف می ماند(برداشت اول)

سریال «مرد هزار چهره» هنوز تمام نشده،نقل مجلس بچه بسیجی ها و روشنفکر ها همین است:مرد هزار چهره ادای چه کسی را در می آورد؟رهبری؟رئیس جمهور؟اصغر آقای تزریقاتی؟...

محیط وب پر می شود از نظرهای روشنفکرانه و متفکرانه؛که چی؟آقای مسعود شصت چی رفتارهایش می زند به محمود احمدی نژاد...اصلا دارد ادای او را در می آورد.از آن به بعد مسعود شصت چی می شود محمود احمدی نژاد...!

وقتی دلاک کثیف می ماند(برداشت دویم)

تاکسی،اتوبوس،مترو،مونوریل(!!) و حتی در صف شیر و سبزی و البته نان و برنج،همه دارند انتقاد می کنند.اصلا انگار ناف ملت را با انتقاد بریده اند.صبح که چشم می چرخانند انتقاد می کنند تا شب که سری به بالین بگذراند.در این که انتقاد بد نیست شکی نیست؛بر منکرش لعنت.اما...دلاک...

وقتی دلاک کثیف می ماند(برداشت سیم؛نهایی:نتیجه گیری اخلاقی)

به نظر شما جمله ی مسخره ای نیست؟ «دلاک کثیف می ماند!»

بالاخره چه زمانی قرار است به جای محمود احمدی نژاد و هزار کس دیگر،خودمان را لحظه ای بگذاریم جای مرد هزار چهره.ببینیم چقدر شبیه او هستیم؟

بالاخره چه زمانی قرار است به جای این مقام و آن فرد و فلان شخصیت،کمی خودمان را در بوته ی نقد بگذاریم.بشویم منتقد خودمان.

می رسد آن زمان؟


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ مبارز -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ تردید خاکستری -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ قرآن و اهل بیت -- وبلاگ نجوای شبانه

۲ نظر ۲۷ ارديبهشت ۸۷ ، ۰۵:۰۵
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و هفتم-بها:2 دقیقه

بسم الله

شهر ما سیاه و سفید شده است.نه؟
کفش هایم

 

مشق شب:خیلی مسائل را فراموش کرده ایم...باید دوباره یادمان بیاید

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

آغاز نمودن به بذل و بخشش پیش از درخواست و تقاضا،از بزرگ ترین شرافت و بزرگى هاست.

از هر معصوم چهل حدیث، ص 117

آن قدر عجله داشتم و بی حوصله بودم که دیگر وقت و حوصله ای برای جفت کردن کفش هایم نداشته باشم.چکشی هشت رکعت را سر هم کردم و فرستادم هوا!دروغ هم که کنتور ندارد!

سلام رکعت چهارم از نماز دوم را داده و نداده بلند شدم و از نمازخانه اداره آمدم بیرون.اولش خیلی جلب توجه نکرد.اما بعدش کلی فکر کردم.یادم آمد که من مسلمانم.دیدن این صحنه ها - علی القاعده - باید برایم عادی باشد؛اما نبود!

***

کفش هایم و کفش های دیگران همگی جفت شده بود.جهتش هم برعکس شده بود؛یعنی آماده ی پا کردن و حرکت کردن و سرعت بیش تر دادن به این زندگی لعنتی... .اما بعضی وقت ها با سرعت که روی سرعت گیرها بروی شاسی هایت حسابی جا می خورند!

***

جا خوردند!


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ صبح سفید -- وبلاگ خاک انداز -- وبلاگ مبارز -- وبلاگ پریشانی -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- امید

۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۸۷ ، ۲۳:۵۶
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و ششم-بها:5 دقیقه

بسم الله

چه قدر برای رویارویی با دنیا حاضر شده ایم؟
یکی بیاید کمک!

 

مشق شب:نسلی هستیم که نه خدا را شناخته ایم و نه دنیا را!

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

اى‌ کسانى‌ که‌ اهل‌ خوشگذرانى‌ و لذات‌ دنیا هستید،بدانید که‌ این‌ لذات‌ باقى‌ ماندنى‌ نیست،و مغرور شدن‌ به‌ سایه‌اى‌ که‌ زوال‌ پذیر است،حماقت‌ است‌.

اعلام‌ الدین‌ ،ص‌241

یک؛این طرف بام:

ذهنشان بوق اشغال می زند.زندگی می کنند که خوشحال باشند،وقتشان بگذرد.صبحشان شب شود و شب شان را هم یک جورهایی صبح می کنند.میدان،سر چهارراه،توی کوچه و جلوی مغازه ی اصغر آقا برایشان مکان هایی آشناست.شغلشان تکه پرانی،ریختن طرح رفاقت،تک چرخ زدن و سوزاندن محتویات باک خودرویشان است.در مثبت ترین حالت گاه گداری سر کوچه آتشی روشن می کنند و درباره ی ستاره هایشان و برنامه ی نود و آخرین اظهارات یک خواننده تبادل اطلاعات می کنند.تا همین حد...!

یک؛آن طرف بام:

ذهنشان بوق آزاد می زند.زندگی می کنند که زندگی کرده باشند.صبح و شب شان را در یک جا می گذرانند.میدان،سر چهارراه،توی کوچه و جلوی مغازه ی اصغرآقا برایشان مکان هایی آشناست.شغلشان هم گیردادن،مورد گیری،ماندن تا الهه ی صبح در پایگاه،باز و بسته کردن کلاشینکف،بالا و پایین کردن خیابان ها با CG-125 و به اصطلاح گشت زنی و بالاخره سینه زنی تا نیمه های شب و بعدش هم کشیدن قلیان است.در مثبت ترین حالت شب جمعه ها ایست بازرسی می گذارند و چهار نفر را چپ و راست می کنند.

دو؛این طرف بام:

ذهنشان بیش تر از رفاقت قد نمی دهد.هر چه بیش تر داشته باشند،با کلاس ترند و با ابهت تر.25 ساعت از 24 ساعت شبانه روز را پای تلفن در حال مکالمه با تنها(!)عشقشان(همان رفیق)هستند و اوقات فراغتشان را هم با طرح سرخابی ایرانسل(شما بخوانید ایران ایدز)اس.ام.اس بازی می کنند تا شانس بزند و هواپیمای دو نفره برنده شوند و صاف بروند آن دنیا!دفتر تلفن گوشی شان پر است از الهه و سمانه و الناز و آناهیتا و روژین!البته فقط با هم رفیق هستند ها.و نه بیش تر...!

دو؛آن طرف بام:

تا می فهمند دنیا دست کی است به فکر ازدواج می افتند.وارد دانشگاه که می شوند صبح و شب خواب ازدواج می بینند و خیلی احساس تنهایی می کنند.احتمالا چند صنم در واحد خواهران و چند خواهان هم در کلاس دانشگاه دارند.بحث های خوابگاهشان در حیطه ی ازدواج می چرخد و هر کسی که ثانیه ایی بیش تر نگاهشان کند یک دل نه صد دل عاشقش می شوند.

سه؛این طرف بام:

هیچ تصوری حتی از سال آینده شان ندارند،چه برسد به آینده ی دور!ماه محرم مشکی می پوشند،ریش می گذارند،نماز می خوانند و حسابی توبه می کنند و می شوند مومن.خدا را بعضا با راه هایی بسیار جدید و نوین(ویرایش 2008)می شناسند و از این که در هیچ قید و بندی نیستند حسابی خوشحال اند.پول را خیلی دوست دارند و دلشان غنج می رود برای ماشین های مدل بالا؛های کلاس!

سه؛آن طرف بام:

هیچ تصوری حتی از سال آینده شان ندارند،چه برسد به آینده ی دور!ماه محرم که می رسد تا سال آقا مشکی می پوشند!ترجیحا دندان های جلویی شان شکسته است و خیلی دوست دارند کل خلق الله با همان روشی که خودشان زندگی می کنند زندگی کنند.هر کس که در جرگه ی خودشان نباشد می شود ملحد و معاند و کافر و مرتد،و قتلش واجب!خاص بودن را دوست دارند و دلشان غنج می رود برای موتور هزار.

چهار؛هر دو طرف بام:

نه دنیا را می شناسند و نه آخرت را.هر کاری که می کنند یک دلیل محکم دارند:"بگذار حال بکنیم دیگر!"برای رویارویی با یک مردار به ظاهر زیبا هیچ آمادگی ندارند.فکر می کنند کل عمرشان به همین حالت می گذرد.(شاید هم بگذرد)

نتیجه گیری اخلاقی:

یکی بیاید کمک.نرده کشیدن دور بام فایده ای ندارد.باید نسل سوم بفهمد که اگر بیفتد می میرد.او فکر می کند اگر بپرد پرواز می کند.راستی!اصلا هدفمان پرواز است؟؟!!


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ مویه -- وبلاگ لبگزه -- وبلاگ بچه های آسمان -- امید -- وبلاگ تردید خاکستری -- وبلاگ رویش رهپویان -- وبلاگ حریم یاس

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۸۷ ، ۰۱:۰۰
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و پنجم-بها:3 دقیقه

بسم الله

نامه ای به مسیح پیامبر
شما بگو ما را ببخشد

 

مشق شب:در مقابل دوست شجاعیم و در برابر دشمن...

از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد:ترس‌ چیست‌؟فرمود:

دلیرى‌ بر دوست‌ و گریز از دشمن‌.

تحف‌ العقول‌ ، ص‌227

سلام بر مسیح پیامبر!

این روزها نمی دانم چه حالی دارید.نمی دانم که آیا آن لبخند همیشگی گوشه ی لبتان هست یا نه.نمی دانم که دلتان چه قدر خون است.حتی در این شک دارم که دیگر به ما به دید یک همراه نگاه کنی.

پیامبر خوب خدا!

می دانم که نه از دست هلندی ها ناراحتید و نه از دست امریکایی ها.نه از آن نماینده ی خدانشناس دل خونید و نه برای ساخت فیلم هایی هم چون فتنه چشم هایتان بارانی است.اما می دانم که دل خوشی از ما ندارید.می دانم که می دانید آخرین فرستاده ی خدا،محمد مصطفی - که سلام و صلوات خدا بر شما و او و تمامی خاندان پاکش باد - از دست ما به شما گله کرده است.نمی دانم چگونه این کوتاهی را از دل شما و ایشان در بیاوریم.

فرستاده ی پاک خدا!

می دانم که لحظه هایتان بسیار بیش از این ارزش دارد تا بنشینید و حرف های بی سر و ته بنده ی خطاکار خدایتان را بخوانید.برای همین هم زیاد طولانی نمی نویسم.فقط می خواهم بگویم که سلاممان را به آخرین پیام آور وحی برسانید و بگویید که مسلمانان از شما عذر می خواهند.می دانم که دل شما هم از ما آرام نیست.اما شفاعت شما نزد نبی خدا برنمی گردد.

روح خدا!

سلام ما را - با پاک ترین احساسات - به مصطفای خدا برسانید و بگویید مسلمانان از شما عذر می خواهند.او رحمتی برای هر دو جهان است...می بخشد...اما برای بعدش نگرانم.می ترسم او ما را ببخشد و باز فتنه ای دیگر برپا شود.مایی که برای خودی ها مثل شیر شجاعیم و برای دشمنانمان مثل... .

خوب خدا!

دعا کنید زودتر بیدار شویم و اتحاد ملی و انسجام اسلامی مان را از کلیشه خارج کنیم...دعا کنید زودتر بیدار شویم و انقلاب کنیم...دعا کنید بیدار شویم یا مسیح...!

تمام شد!


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ رهیاد -- وبلاگ حریم یاس -- وبلاگ چیستا -- وبلاگ تردید خاکستری -- فاطمه -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- محمودی -- وبلاگ آتش عشق -- وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند -- وبلاگ به دنبال واژه می گردم -- وبلاگ صبح سفید

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۸۷ ، ۱۲:۰۰
حسن میثمی