امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۵ مطلب در فروردين ۱۳۸۳ ثبت شده است

...و در آن برهه‌ی زمانی که توطئه ها آغاز شد؛از خلافت به ناحق کنارت راندند.اما تو بودی که با اقتدار و تدبیر بی بدیل بر دل مردم حکومت می کردی و باعث ناراحتی بدخواهان اسلام همچون معاویه می شدی...معاویه فساد را به حد اعلی رسانده بود،آن وقت به مورخان رشوه می داد که درباره‌ی تو به دروغ بنویسند!اما باز تو با صبر و بردباری زخم زبان ها را به جان خریدی و هیچ نگفتی تا آن ها رسوا شدند...اما تو مظلومی! این را همه می دانند و هیچ کس نمی داند!!حتی در طواف کعبه هم سعی در ترور تو داشتند و نیزه ای زهر آلود را در پای مبارکت فروبردند1. ولی تو می دانستی که توسط همسرت،همرازت،جعده‌ی ملعون شهید می شوی و باز خودت بودی که چندی قبل از مسمومیت جانسوزت فرمودی:من به وسیله‌ی زهر از دنیا می روم2.و وقتی به تو عرض داشتندکه:مولانا!چرا جعده را طلاق نمی دهی؟مظلومانه پاسخ گفتی:من چگونه چنین کنم در حالی که هنوز جرمی واقع نشده است؟
جعده؛دختر اشعث بن قیس؛خائن بزرگ عضر حکومت علی(علیه السلام)...برادر این زن همان کسی است که در شهادت مسلم(علیه السلام)و قتل حسین(علیه السلام)شرکت داشت؛مادرش خواهر ابوبکر است؛وعده های پوچ ازدواج با یزید و پول های کلان او را وسوسه کرد که به راحتی حسن(علیه السلام)را به قتل برساند و کاری کرد که تا دنیا دنیاست لعنت شیعیان و عاشقان حسن(علیه السلام)را برای خود بخرد!وی زهر را از معاویه-که لعنت خدا بر او باد-ستانید و توطئه‌ی قتل را در برنامه‌ی فطاری امام ترتیب داد و زهر را در یک کاسه‌ی شیر ریخت...
روزی گرم بود.مدینه روز پرکاری را پشت سر گذاشته بود و کم کم آفتاب غروب می کرد،اما پیشاپیش می دانستی که روز دیدار معشوق است و آن روز را روزه داشتی...هنگام افطار بود...با نام معشوق روزه را باز کردی و با یاد او کاسه‌ی شیر را نوشیدی،در حالی که زمزمه می کردی:

خدایا خسته ام از این شهر و دیار ***** که بین کوچه اش خزان دیدم بهار
مگر عاقبت بشوید از نظر *****حدیث سینه و هجوم میخ در 3

و دستان پینه دوخته ات را بالا بردی تا با او صحبت کنی...

إنّا لله و إنّا إلیهِ راجِعون...وَالحمدُلِلّهِ عَلی لِقاءِ محمّد سیّد المُرسَلین و أبی سیّد الوَصیین و امّی سَیدةِ نِساء العالمین4.
و رو به جعده کردی و فرمودی:
ای دشمن خدا!مرا کشتی؛خدایت ترا بکشد.به خدا قسم پس از مرگ من،کسی بهتر از من نخواهی یافت.او تو را فریب داده است.خداوند او و تو را خوار گرداند5.
و بر اثر آن به بستر رفتی؛و حسین(علیه السلام)و زینب(سلام الله علیها)و اهل بیت خبردار شدند...به فکر معالجه افتادند؛اما سمی خطرناک بود و در سراسر وجود تو ریشه داونیده بود.جناده از دوستان خالص تو،به بالای سرت آمد و وقتی طشت پر از خون را دید پرسید:چرا معالجه نکنی؟و مظلومانه تر از پیش و عاشقانه تر لب به سخن گشودی:مرگ را به چه چیز می توان معالجه کرد؟این فرموده‌ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)است که ما را خبر داد که برای او 12 خلیفه و امام خواهد بود که 11 نفر آن از نسل فاطمه اند و همگان به زهر یا به تیغ کشته خواهند شد6.
و حال وقت عشق بازی با برادر است...چگونه می خواهی او را آرام کنی؟بیتابی می کند؛او را در کنار خود می نشانی و وصایا را یک یک گوشزد می نمایی:برادرم...حسینم...نکند احسان به اهل و خانواده را فراموش کنی...از این پس تو سرپرست آنان هستی...مرا در کنار قبر جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)دفن کن،اما اگر مخالفت کردند مبادا خونی در پای تابوتم ریخته شود...مرا به بقیع ببر7.
حسین(علیه السلام)پرسید:ای برادر!حالت را چگونه می یابی؟و پاسخ گفتی:خود را در نخستین روز زندگی در آن سرای می یابم و آخرین روز از حیاتم در این دنیا!و بر پدر و مادر و جدم وارد می شوم.
دست حسین(علیه السلام) را در دست می گیری و می گویی:برادرم!هر آن گاه که فشار دهم بدان که از غم های این دنیا راحت شدم و به سرای ابدی شتافتم.و بعد از ساعتی مشغول ذکر و دعا و تلاوت قرآن شدی و از معشوق عهد گرفتی که تو را تا آخرین لحظات همدم باید . ناگهان دستان حسین فشرده شد...وای...ای وای...خواهرم زینب بیا...

بانگ زینب سر زد امشب از سرای مجتبی(علیه السلام).........


پاورقی:

1-البلاء و التاریخ،ج6،ص5
2-حیاة الحسن(علیه السلام)،ج2
3-حمید فرجی
4-سپاس خداوند را که ما را به لقای محمد آقای پیامبران،پدرم علی که آقای اوصیانت و به دیدار مادرم فاطمه که بانوی زنان جهان است موفق کرد.
5-تحف العقول،ص391
6-ناسخ التواریخ،مجلد امام حسن(علیه السلام)،ج2 --- حیاة الحسن(علیه السلام) و...
7-اعیان الشیعه،ج4،ص79


رحلت جانگداز پیامبر گرامی اسلام؛حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم)و هم چنین شهادت سیب خوشبوی ایشان؛امام حسن مجتبی(علیه السلام)و امام رضا(علیه السلام)را به ساحت مقدس آقا امام زمان(ارواحنا له الفداء)و مقام معظم و معزز رهبری؛حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)و شما سیب خوشبویی محترم تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.

التماس دعا

۱۵ نظر ۲۹ فروردين ۸۳ ، ۱۷:۲۹
حسن میثمی

روزی یک مرد ثروتمند،پسر بچه‌ی کوچکش را به دِه برد تا به اونشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند.آن ها یک روز و یک شب را در خانه‌ی محقر یک روستایی به سر بردند.

در راه بازگشت و پایان سفر،مرد از پسرش پرسید:«نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»

پسر پاسخ داد:«عالی بود پدر!»

پدر پرسید:«آیا به زندگی آن ها توجه کردی؟»

پسر پاسخ داد:«فکر کنم.»

و پدر پرسید:«چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:«فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا.ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آن ها ستارگان دارند.حیاط ما به دیوار هایش محدود می شود اما باغ آت ها بی انتهاست.»

در پایان حرف های پسر،زبان مرد بند آدمده بود.پسر اضافه کرد:«متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعاً چقدر فقیر هستیم!»


با سلام.ان شاءالله در روز یکشنبه وبلاگ را به مناسبت رحلت حضرت محمد(ص)و شهادت امام حسن(ع)و امام رضا(ع) آپدیت فوق العاده خواهیم کرد.لطفا حتما تشریف بیاورید.برنامه های ویژه ای داریم.

۳ نظر ۲۸ فروردين ۸۳ ، ۰۰:۲۸
حسن میثمی

سلام؛

زمزمه‌ی خاطرات سال های نه چندان دور و سادگی طرح هایی که از آن پدید آمده است،در میان هیاهوی این روزگار،نا آشنا به نظر می رسد؛ از جنس ناآشنایی همه‌ی چیزهایی که حالا در حد یک سایه کم رنگند؛برای ما که به خیرگی عادت کرده ایم...

این هفته را هفته‌ی میثاق با شهدا بنامیم پر بیراه نرفتیم...
پنج شنبه 1/20 --> شهادت شهید مرتضی آوینی
جمعه 1/21 --> شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی و تشییع پیکر پاک 350 شهید

سبکبالان خرامیدند و رفتند.......

و اینک آخرین فصل از ویژه نامه‌ی عشق...


بخش هشتم:

عنصر امر به معروف و نهی از منکر

یکی از عوامل مهم قیام عاشورا،امر به معروف و نهی از منکر است و به موجب همین عامل است که این نهضت ماندگار شده است.همانطور که می دانید قیام عاشورا سه عامل اصلی داشت:یکی دعوت مردم کوفه،دومی بیعت و سومی امر به معروف و نهی از منکر.
هر کدام از این عوامل به جای خود اهمیت دارند و قابل بحث اند.اما عامل سوم با دیگر عوامل فرق می کند.این عامل بود که امام حسین(علیه السلام) را به میدان قیام و مبارزه علیه کفر کشاند و حماسه‌ی عاشورا را ثبت کرد.
امر به معروف و نهی از منکر در اسلام جایگاه والایی دارد و جزو فروعات دین محسوب می گردد.درباره‌ی این موضوع احکام زیادی صادر شده و سئوالات زیادی مطرح است.اما بیشتر این موضوع به تصمیم گیری عقل در مواقعی که لازم به امر به معروف و یا نهی از منکر است می انجامد و برای همین ما نیز بیش از این روی این بحث دقیق نشده و فقط پیرامون انواع آن مطلب کوتاهی را بیان می نماییم.
اولین مرحله‌ی امر به معروف و نهی از منکر،مرحله‌ی هجر و اعراض است.یعنی اگر بر فرض دوست صمیمی شما مرتکب گناهی شد شما از صمیمیت قبلی بکاهید تا او متوجه انحرافش بشود.اما باز اینجا بیشترین نقش را-همانطور که عرض کردم-عقل بازی می کند.شاید شرایطی فراهم گردد که قطع رابطه باعث بیشتر شدن گناهان برای فرد گردد!!
مرحله‌ی دوم،مرحله‌ی زبان است.یعنی فرد با زبان خود-زبان صمیمی یا اعتراض آمیز-اعتراض خود را نسبت به عمل منکر اعلام کند و یا اینکه افرادی را به معروف دعوت نماید.
مرحله‌ی سوم،مرحله‌ی عمل است.وارد عمل شدن مختلف است.تنها زور گفتن و به قول خودمانی کتک کاری نیست-در صورتی که این مورد را هم شامل می شود-اما انسان نباید اشتباه کند و خیال کند که همه‌ی موارد سختگیری و خشونت است.
امر به معروف و نهی از منکر می تواند مستقیم باشد یا غیر مستقیم!یعنی فرد می تواند مستقیما موضوعی را نهی کند یا امر کند یا اینکه با مثال و تشبیه و استعاره به طور غیر مستقیم منظور خود را بفهماند که بی شک روش غیر مستقیم احتمال بیشتری برای تأثیر دارد.
و در آخر بحث باز تأکید می شود که امر به معروف و نهی از منکر حالت هایی دارد و در آن باید مقتضیات زمان را هم لحاظ کرد.

و السلام علیکم

پایان بخش هشتم

پایان ویژه نامه‌ی محرم 82-83

۸ نظر ۲۱ فروردين ۸۳ ، ۰۱:۲۱
حسن میثمی

سلام؛

بدون هیچ مقدمه ای به سراغ قسمت بخش هفتم ویژه نامه می رویم:(مقدمه ها را آخر مطلب ویژه نامه خواهم نوشت)

بخش هفتم:

پیام های عاشورا

پیام ها و عبرت های عاشورا بسیار زیادند.به طوری که با چند خط مطلب نمی توان پیرامون آن دقیقا بحث کرد.اما یک پیام بسیار زیبا و کاربردی دارد که مقام معظم رهبری(مدظله العالی)خیلی زیبا آن را بیان فرمودند.یکی از کاربردی ترین پیام عاشورا برای ما در زمان حال این است که یک بیماری وحشتناک،کوفه را از وضع اسلامی خود منحرف کرد.کوفه‌ای که امیر المؤمنین(علیه السلام)در آن حکومت می کرد.باید این بیماری را شناخت و از آن عبرت گرفت.اما ابتدا باید عبرت را تعریف کنیم.عبرت یعنی خود را با وضعیت گذشته مقایسه کنی و بفهمی در چه وضعیتی قرار داری!
حال برمی گردیم به چند خط قبل؛یعنی بررسی بیماری ای که مردم کوفه را به جایی رساند که پسر خلیفه‌ی خود را به قتل برسانند.بیماری ای که این مردم را به جایی رساند که اصلاً حسین بن علی(علیه السلام)را نمی شناختند.مردم کوفه آرام آرام همه چیز را بر خود آسان گرفتند تا به این جا رسیدند.خیلی حرف است!مردم شهری پسر خلیفه‌ی خود را نشناسند.اما این در تاریخ اتفاق افتاده است.
یکی از این بیماری ها دنیا طلبی و التذاذ کسب مال و اموال و جاه و مقام است.یک بیماری واقعاً خطرناک که باید مواظب باشیم حداقل خودمان دچار این بیماری نشویم.
اما دوا و داروی این بیماری چیست؟دوا و درمان این بیماری ذکر خدا و اهلبیت(علیهم السلام)و دعا و نیایش های عاشقانه است.اما افسوس که مردم کوفه از آن هم دریغ کردند و نیامدند تا مرهمی بگذارند بر این بیماری هولناک.و خود استفاده نکردن این دوا شد برایشان یک بیماری دیگر.بیماری فراموشی یاد خدا!بیماری ای که اگر دچارش شویم می شویم مثل مردم کوفه؛آن وقت دوباره یزید روی کار می آید و باز باید حسین(علیه السلام)فداکاری کند.بیایید قبل از درمان پیشگیری کنیم.این جمله را خیلی شنیده اید.....

آن چه جامعه‌ی ما را فاسد می کند،غرق شدن در شهوات و از دست دادن روح تقوا و فداکاری است.

بخشی از بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله)

پایان بخش هفتم


سلام دوباره؛

خدمت دوستان عرض کنم که از این هفته دیگر نمی تونم در میان هفته در خدمت حضرات آقایون و سرکار خانم ها باشم.فقط آخر هفته وبلاگ را به روز می کنم(طبق روال عادی)و بعد وبلاگ دارانی که به اینجا آمده باشند و کامنت گذاشته باشند را خدمتشان می رسم.چون دیگه وقت کمتری رو باید برای وبلاگ بذارم و بیشتر به درسم برسم.از تمامی دوستانی که به طور مستمر سر می زنند واقعاً ممنوم.
درباره‌ی قرار دادن لینک و لوگو چند تن از دوستان به بنده ایمیل زده بودند که چطور می شود لینک و لوگو وبلاگ خودشون بیاد در سیب خوشبو.؟؟
خدمتتان عرض کنم که برای قرار دادن لینک هیچ محدودیتی نداریم و هر کدام از دوستان که ایمیل بزنند و یا کامنت بگذارند یا با پیام آفلاین درخواست لینک کنند ان شاءالله در اولین فرصت لینکشان خواهد آمد.اما برای لوگو محدودیت داریم.اولا چون اگر حجم وبلاگ سنگین شود شرمنده‌ی دوستانی می شویم که همچین کارت های شبکه‌ی خوبی ندارند.برای همین فقط به اصطلاح دوستانی را می لوگوییم که ما را بلوگوئند(ان شاءالله که افتاد؟)
در آخر از همه‌ی دوستان التماس دعای شدید دارم و می گویم:منتظر یک تغییر جدی در مطالب وبلاگ پس از عزاداری های 28 صفر باشید.

یا علی مدد

۱۲ نظر ۱۳ فروردين ۸۳ ، ۲۳:۱۳
حسن میثمی

خدمت تمامی دوستان خوب سلام؛

این هفته حسابی برای ما حال گیری بود.جمعه‌ی هفته‌ی پیش که به شبکه وصل شدم از یکی از دوستان(اسمش بماند)فایلی دریافت کردم و خیلی راحت بازش نمودم.غافل از اینکه... .این همه به شما می گفتم ویروسی نشید...خودم شدم!!!!
به هر حال از همه‌ی دوستان که باید خدمتشان می رسیدیم شدیدا عذرخواهی می کنیم و خدا را شکر هم اکنون دستگاهم درست است.

به تمامی دوستان جدیدی همچون آقا سعید؛ کیان و مجتبی که در این هفته با وبلاگ آشنا شدند خوش آمد می گوییم.

قسمت ششم ویژه نامه را تقدیم خوانندگان می کنیم.ولی بالا غیرتاً بخوانید.فکر نمی کنم 4-5 دقیقه بیشتر طول بکشه.ضمنا یه توضیح را هم دوباره بگم که متن این ویژه نامه را خودم نوشتم و به عنوان مرجع از کتاب های معتبری چون حماسه‌ی حسینی شهید مطهری؛سید الشهدا شهید دستغیب؛لهوف سید بن طاووس و چند کتاب دیگر بهره برده ام.ولی اصل متن از خود بنده است.


بخش ششم:

پس از عاشورا

پس از قیام عاشورا در روز عاشورا،سپاهیان یزید جنایت را به حد اعلای خود رساندند.ابن سعد به خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی دستور داد تا سرها را پس از شست و شو به کوفه ببرند و خود نیز پس از یک روز با بانوان حرم حسینی و بازماندگان به کوفه آمد.طبق نوشته های مقاتل -مانند لهوف-بانوان حرم حسینی را بر شترانی که گلیم پاره ای بر روی آن ها بود سورا کردند.شترانی که نه محملی داشت و نه سایبانی و در بدترین وضعیت ممکن اسرا را به کوفه رساندند.
قبائل عرب برای دریافت جایزه از یزید(لعنت الله علیه)سرهای اصحاب امام حسین(علیه السلام)را که مجموعاً 78 سر بود را میان خود تقسیم کردند و به نزد یزید بردند.به محض این که عمر سعد(لعنت الله علیه)از کربلا بیرون رفت عده ای از قبیله‌ی بنی اسد آمدند و اجساد مطهر و بی سر شهدای کربلا را مدفون کردند.
پس از رسیدن کاروان اسرای اهلبیت(علیهم السلام)مردم کوفه به خیابان ها ریخته و برای دیدن و تماشای اسرا جمع شدند.پس از اهانت های فراوانی که توسط مردم کوفه به اهلبیت(علیهم السلام) روا داشته شد حضرت زینب(سلام الله علیها)با سخنرانی مثال زدنی کردم کوفه را منقلب کرد.به طوری که مردم کوفه شروع به گریه و زاری کردند.در این حال امام زین العابدین(علیه السلام)فرمودند:«آیا این شما هستید که نوحه سرایی می کنید و گریه سر داده اید؟پس چه کسی ما را کشت؟؟»
پس از آن به دستور ابن زیاد که لعنت خدا بر او باد،سر شریف امام حسین(علیه السلام)در کوچه های شهر کوفه گردانیده شد و حال و هوای کوفه را منقلب تر کرد.اما چه فایده؟مردمی که با استدلال های پوچ یزید به راحتی دعوت حق را کنار زدند و همراه یزیدیان به جنگ با خون خدا رفتند،مردمی که توسط حضرت زینب(سلام الله علیها)آن ها را به نام ذغلباز و بی وفا خطاب نموده،آیا به همین راحتی بخشیده می شوند؟
بعد از این وقایع سر شریف امام حسین(علیه السلام)به خاک سپرده شد و کاروان اسرا راهی مدینه شدند.

و الا لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی یوم الدین

پایان بخش ششم

۱۰ نظر ۰۷ فروردين ۸۳ ، ۲۳:۰۷
حسن میثمی