سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و هفتم-بها:2 دقیقه
بسم الله
می رویم به 85 سال قبل...
چیزی بین شک و یقین
مشق شب:حق ائمه ی ما چیست؟...ادایش کنیم...
امام حسن(علیه السلام)فرمودند:
سوگند به خدایى که محمد (ص) را به حق برانگیخت، کسى نمى تواند حق ما را کم کند مگر این که خدا عملش را کم گرداند.
کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص 149
|
تیشه ها و پتک ها نمی دانستند دارند چه کار می کنند، وگرنه شک ندارم که هم چون چاقوی حضرت ابراهیم، از انجام وظیفه ی خود صرف نظر می کردند؛
مطمئنم که آن روز زمین نفهمید که چه مصیبتی بر سرش آمده است، وگرنه یقین دارم که دهان باز می کرد تا بانیان این عمل را در جا فرو خورد؛
شکی ندارم که آن روز خورشید چشمانش را بسته بود، وگرنه آن قدر می تابید تا بسوزاند همه ی عالم را؛
اما اندکی مردودم که آن روز شیعیان بیدار بودند و هوشیار یا این که در خواب بودند...کجا بودند را نمی دانم، اما...
هشتم شوال که می آید، دلم می خواهد بترکد. دلم می خواهد تمام برق های عالم خاموش شوند، تمام زائران این کره ی خاکی درجا بایستند و فقط یک جا بدرخشد؛
هشتم شوال که می رسد، دلم می رود به 85 سال قبل. روزی که گنبد و بارگاه پنج نفر از بهترین های این عالم به دست تیشه ها و پتک های عده ای بی عقل نابود شد. البته در ظاهر...
هشتم شوال که می آید، دلم پر می کشد. به جایی که در کل دنیا، در تمام روزها مثل روز روشن است و می درخشد. به قبرستان باشکوه بقیع...
دعا می کنم شیعیان این دوره ی ما، مانند شیعیان 85 سال قبل غیرت خود را هر آن جا که لازم باشد، خرج کنند...فقط دعا می کنم...به امید این که شامل خودم هم بشود... .
ببخشید! چند لحظه:از این که 7 شماره نبودیم، شرمنده. البته اتفاق خیلی عظیمی هم نیفتاد در این ولوله بازار وبلاگستان فارسی. امیدوارم از این به بعد اتفاق های خوب و بزرگی بیفتد! به خاطر همه ی مناسبت های گذشته ی تان تبریک و تسلیت! طاعات و عباداتتان هم قبول.
و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این 7 هفته لطف کردند، اسم ها و لینک هایشان زیاد است و وقت ما نسبتی برعکس دارد با این ها!