/حجنامه/روز پایانی: روز از نو، روزی از نو
سال هشتم، شماره هشتاد و پنجم، بها: 5 دقیقه
امام حسن علیه السلام فرمودند: ما از خاندانى هستیم که خداوند با اسلام گرامیمان داشته است و ما را برگزیده، انتخابمان کرده است و هر گونه پلیدى و رجس را از ما دور کرده و کاملاً پاکمان گردانیده است. [أمالی شیخ الطوسی، ص ۵۶۲، ح ۱۱۷۴]
/چهارشنبه 10 خرداد 1391/
حجنامه امروز کمی متفاوت است. حدودا از قبل غروب آفتاب روز سیزدهم (یعنی سه شنبه) شروع میشود. وقتی که گفتند در لابی هتل جمع شوید تا حرکت کنیم به سمت جده. برای بازگشت به تهران.
چمدانها را زودتر راهی کرده بودیم بروند. خودمان هم قرار بود قبل از مغرب برویم سمت جده تا حدودا ساعت 11 پروازمان انجام شود.
اتاقها را هم کمی زودتر تحویل داده بودیم و ویلان در لابی هتل، منتظر برگشتن بودیم. تا اینکه معاون کاروان آمد و گفت پرواز تأخیر خورده و فعلا ماندگاریم.
ما هم خوشحال شدیم واقعیتش. رفتیم آخرین نماز را در مسجد الحرام خواندیم. اگر میدانستیم تا شب ماندگاریم، طواف وداع را در آفتاب انجام نمیدادیم. گرچه مزه داد طواف آخر. آنهم به نیابتهای مختلف.
نماز را خواندیم و برگشتیم هتل. دیگر کم کم باید حرکت میکردیم. سوار اتوبوسها شدیم و به سمت جده راهی شدیم.
از مکه تا جده خیلی راهی نیست. نهایتا یک ساعت. البته برای ما، با خراب شدن اتوبوس، حدودا دو ساعت طول کشید. ولی باز هم با تأخیر مجدد، به موقع رسیدیم. وقتی هم رسیدیم فرودگاه دیدیم باز هم پرواز تأخیر دارد و موکول شده است به روز چهاردهم.
شب را نصقه و نیمه در فرودگاه سر کردیم. خواب و بیدار. صبح ساعت 9 بود که هواپیما از زمین جده کنده شد و رفت بالا. حدود 12 هم بود که رسیدیم تهران. ما هم آمدیم تهران. ولی دلمان را گذاشتیم جلوی خانه خدا. وقتی دورش میچرخیدیم.
شاید حالا میفهمیدم آنهایی که میگفتند "التماس دعا" منظورشان چه بوده. حالا باید از این به بعد کعبه را از تلویزیون ببینم و آه بکشم.
ما هم رسیدیم تهران. دیدیم خانواده را. آمده بودند استقبال. همه چیز دوباره شروع شده بود. با یک تفاوت. حالا دیگر "حاجی" شده بودیم برای خودمان. خدا لایقمان کند برای حفظ عنوانش.
والسلام
پایان
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.