اول از همه سلام؛
این هفته دارم برای دعای عرفه می رم مشهد.به هر حال از همگی دوستان حلالیت می طلبیم.از طرف همگی دوستان هم نایب الزیاره هستیم...روز 12 بهمن یکی از دوستان زحمت به روز کردن وبلاگ رو می کشند و در این روز وبلاگ به طور ویژه به روز می شود...
خوش به حال اون هایی که این روزها کربلا هستن...
می شه کنج حرمت گوشهی قلب من باشه === می شه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی
شهادت امام محمد باقر(ع)را هم به تمام شما عزیزان بیننده تسلیت عرض می کنیم.متاسفانه به دلیل حجم زیاد مطالب این هفته سعادت نداشتیم که مطلبی رو از ایشون بزنیم.
{{{{جواب آقا صالح}}}}
...اگر منظورت از اسلام ناب محمدی اسلام آقاییه بله واقعا من هیچی ازش نمی دونم . البته شما هم نمی دونید چون یه چیزی رو با احساس وتعصب و بدون منطق پذیرفتین و جایی که تعصب باشه تعقل حتما نیست. رابعا منظورم از شهدا و جانبازان ، فقط آقاسعید نبود . افرادی مثل عموی شهید خودم و بقیه دلاورانی بود که 8 سال جنگیدند تا امروز ایران آزاد باشه نه اینکه افرادی با اسم دین هر کاری دلشون می خواد با بیت المال و ثروت و سرنوشت این مملکت وملت،بکنن. اسلام من اسلام رسول الله و علی است . علی ای که با 25 سال خونه نشینیش یاد داد که حکومت مال مردم و تا وقتی پاشنه درش رو از جا در نیاوردن حکومت رو قبول نکرد . ولی انصافا آیا الان هم همینطوره . یک ذره فکر کن .
این پیام رو آقای صالح صالحی از وبلاگ صالحان امروز در جواب مطلبی که من در وبلاگشون نظر داده بودم و یه چیزهایی نوشته بودن و من هم یه چیز هایی جواب دادم نوشتند.جواب نظر آقا صالح را به خاطر این دارم می دم که فکر کردم از این سوال های بی جواب که به طور عمد یا غیر عمد بین جوان ها مطرح می شود تو جامعه زیاد است.سعی کردم جواب این مسئله رو با منطق خودم بدهم تا حداقل بگم که می تونم از عقایدم منطقی دفاع کنم.
توضیح:ایشون در وبلاگشون دربارهی دولت آقای خاتمی مطلبی نوشته بودند که ما کاری به مطلب نداریم و من دربارهی یک جمله نظر دادم. ایشون عکس آقای حجاریان رو گذاشته بودند و بالای عکس نوشته بودند:« خون شهیدان و جان نیمه جانبازان را.»
آقا صالح آیا شما رفتید و از تمام جانبازان،-حتی آن جانبازی که سال هاست روی تخت بیمارستان نمی تواند حرف بزند- سوال کردید که به عنوان نمایندهی شما عکس آقای حجاریان را در وبلاگم بزنم،راضی هستید؟؟ثانیاً کسی که بدنش رو باخت جانباز نمی شود...و گرنه بدنباز زیاد است...
در مورد مسئلهی بعدی می خواستم بگم که آقا صالح؛اگه از شما بپرسند دو دو تا چند تا می شه مطمئنا می گویید 4 تا!!اگر همهی دنیا به شما بگویند که دو دو تا 5 تا می شود باز هم شما از روی عقلی که اسباب توجه دارد می گویید 4 تا!حالا اگه همهی دنیا می خواهند بگویند که شما روی این مسئله تعصب دارید مهم نیست.چون این مسئله برای شما یکی از اقسام یقینیات یعنی بدیهیات است.
اصل ولایت فقیه برای بنده مثل همون دو دو تا چهار تای شماست.و مصداق بارز این اصل در زمان ما مقام معظم رهبری(مدظله العالی)است. حال اگر می خواهید این اصل برای شما هم جزو بدیهیات حساب شود بفرمایید مطالعه کنید و حقیقت را هر جا که هست پیدا کنید...یا علی.
آ ن کس که نمی داند ساحلش کدام سوست از کجا می داند کدام باد موافق است و کدام باد مخالف! |
نیچه
{{{{فروتنی امام حسن(ع)}}}}
روزی حضرت امام حسن(ع)بر جمعی از فقرا گذشت که بر زمین نشسته بودند و استخوان هایی در دست داشتند که ذرات گوشت را در آن ها یافته و می خوردند.هنگامی که امام حسن(ع)را دیدند،از او خواستند که با آن ها هم غذا شود.حضرت بدون درنگ بر خاک نشسته،مشغول به غذا خوردن شد و فرمود:«خداوند افراد متکبر را دوست نمی دارد.»سپس از آنان خواست که با او به خانه اش بروند و به آنان غذا و پوشاک بخشید.
سید محسن امین عاملی،ترجمهی اعیان الشیعه(امام حسن(ع) و امام حسین(ع))،ص 40
{{{{لحظه ای دور از هیاهو}}}}
ماه ذیحجه است.و هر گاه صدای لبیک را از رادیو و تلویزیون می شنوم دلم پر می کشد.
چشمم که به خانهی دوست می افتد بی اختیار اشک از چشمانم جاری می شود و از این همه ابهت دلم می لرزد.حیرت زده به اطراف نگاه می کنم؛مقام ابراهیم،حجر اسماعیل،حجر الاسود...محرم می شوم و لباس سفید به تن می کنم.وقتی نگاه می کنم همه را مثل خود می بینم.هیچ تفاوتی بین من و بقیه نیست.حتی حرف هامان،شعارهامان یکی است.زبان ها مان هماهنگی دارد و همه یک صدا لبیک گویان می چرخیم.هر دوری که می زنم بیشتر اوج می گیرم.هر قدمی که برمی دارم خود را روی زمین حس نمی کنم.آری سبک بال شده ام و دیگر با پاهایم طواف نمی کنم.من با بال های شکسته ام که گویی جان تازه ای گرفته باشند طواف می کنم،در این مکان امن؛در جایی که هیچ انسانی حق ندارد جانداری را اذیت کند.شاید همهی جانداران این حق را دارند که بهره ببرند و یا شاید خدا می خواهد به آن ها بگوید در هر جا که من باشم،در هر جا که عظمت من باشد شما هیچ قدرتی از خود ندارید،و در همه جا عظمتش را حس می کنم.حرکت می کنم برای رفتن به عرفات.نیم روزی را در عرفات وقوف می کنم.دعای عرفه را زمزمه می کنم.در مشعر سنگ جمع می کنم تا شیطان نمادین را سنگ باران کنم.در این جا شیطان خوار و خفیف است.مگر می شود در این مکان مقدس شیطانی باشد؟همهی شیاطین را در بند کشیدیم و سنگبارانشان کردیم اما ای کاش می شد برای همیشه می مردند.به همین دلیل که شیطان را در ظاهر و باطن ترک کردیم آن روز را عید می گیریم.مگر نه این است که ائمه فرموده اند روزی که در آن معصیت نکنید عید است.به شکرانهی این فوز عظیم و پیروزی بزرگ،اسماعیل نفس را قربانی می کنیم.تقصیر می کنیم و به خدا اعلام می کنیم.ما حاضریم از تمام زیبایی های ظاهری و زود گذر بگذریم تا به زیبایی های واقعی و ماندگار برسیم.
سه شب را در منی در حالی که یک لحظه ارتباط و عشق بازی با پروردگار قطع نمی شود می مانیم.بعد از آن به مسجد الحرام رفته و طواف می کینم و نماز طواف می گذاریم.سعی بین صفا و مروه را در حالی انجام می دهم که هاجر را در پیش روی خود می بینم به دنبال آب،مایهی حیات و زندگانی و می گویم خدایا!آبی به ما بده که حیات و سعادت دنیوی و اخروی ما را تضمین کند.طواف نساء را انجام می دهم و نمازش را می گذارم اما این نماز با تمام نماز هایم تفاوت دارد.
ای کاش برای همیشه آن جا می ماندم.وقتی به خود می آیم درمی یابم اشک هایم به صورتم طراوت بخشیده.به دلم زیارت قبول می گویم و این دعا را زیر لب زمزمه می کنم:
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام |
{{{{نهایت تواضع}}}}
سالگرد عروج ملکوتی عارف کامل و عالیقدر حاج محمد اسماعیل دولابی را به همهی شما عزیزان تسلیت عرض می کنیم.
یکی از ویژگی های ایشان تواضع بود که شاید بعضی از بزرگان نتوانند این عمل را انجام دهند. در حرم مطهر بی بی دو عالم فردی خیال کرد که ایشان روضه خوان است و به ایشان می گوید که یک زیارت نامه بخوان و ایشان می خوانند و سپس یک بیست تومانی به ایشان می دهد و حاج آقا آن پول را می گیرد و می بوسد و بر چشم می مالد و در جیب می گذارد. این یعنی نهایت تواضع.
از خاطرات حجت الاسلام گنجی
روز عرفه یادتون نره...خیلی التماس دعا