امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی چهل و سوم-بها:3 دقیقه

بسم الله

چند بار متولد می شویم کلا؟

تولد دوباره

مشق شب:وقتی آخرت خراب باشد...

شخصى‌ به‌ امام‌ حسن‌ (علیه‌ السلام) عرض‌ کرد: اى‌ پسر پیامبر خدا چرا ما از مرگ اکراه‌ داریم‌ و آن‌ را دوست‌ نداریم‌؟ حضرت‌ فرمود:

چون‌ شما آخرت‌ خود را خراب‌ و دنیایتان‌ را آباد کرده‌اید، بنابراین‌ انتقال‌ از عمران‌ و آبادانى‌ به‌ خرابى‌ و ویرانى‌ را دوست‌ ندارید.

بحار الانوار، ج‌44، ص110

همه در جنب و جوش بودند. کسی نبود بیکار باشد تا مقدمات کار فراهم شود. جمعیتی آمده بودند برای بدرقه اش.

***

جمعیتی آمده بودند برای استقبالش. پدرش نگران تر از همیشه چشم به راهش بود تا به این دنیا بیاید. قلبش خیلی تندتر از آن چه باید می زد. نگران بود که نکند فرزندش راحت متولد نشود. دستانش را در هم می فشرد و دائم قدم می زد و برای دیدن فرزندش لحظه شماری می کرد. پدر می دانست کلی آدم در آن دنیا دارند بدرقه اش می کنند. همین تصور، آشفتگی های روحی اش را کمی آرام می کرد.
اما خیلی طول نکشید. دلبندش را آوردند، در یک لباس سفید. پدر خیلی گرم او را در آغوش کشید. گرم تر از همیشه. دلش خیلی برای تنها دخترش تنگ شده بود. نامش را برای باری دیگر انتخاب کرد:سارا؛ سارا باقی

***

همه ی کارها انجام شده بود. فقط مانده بود اعلامیه. بدون این که ثانیه ای فکر کند تلفن همراهش را برداشت و به رفیقش –که طراح بود و انتشاراتی داشت- زنگ زد:«الو؛ سلام مسعود. اعلامیه ترحیم مادر ما رو چاپ می کنی؟ متنش رو بنویس: با نهایت تالم و تاثر درگذشت ناگهانی مادری دلسوز و فداکار، همسری مهربان بانو سارا باقی را به اطلاع کلیه دوستان و آشنایان و بستگان می رساند. به همین مناسبت...»

***

سارای دوباره متولد شده گریه ی آن دنیایی ها را هیچ گاه نفهمید. انگار این صحنه برایش تکراری بود، لحظه ای که بلند گریه می کرد و ماما به پشت او می زد. حالا او دیگر به آرامش رسیده بود. اما آن دنیایی ها این را نمی دانستند.


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ شب شعر -- وبلاگ گلچهره -- حالا -- وبلاگ چرک نوشت های یک بچه آخوند -- خواجه محمود -- وبلاگ امضا82 -- وبلاگ نجوای شبانه -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ راه آسمانی -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ صبح سپید -- وبلاگ کاغذ کاهی

۱۵ نظر ۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۳:۱۰
حسن میثمی

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی چهل و دوم-بها:2 دقیقه

بسم الله

نامه ی سرگشاده انجمن حمایت از دزدها به خدا

خدایا! بندگان فقیرت رو...!

 

مشق شب:بعضی وقت ها احساس می کنم در عین دارایی، فقیریم! همه مان!

از امام حسن(علیه السلام)سئوال شد: فقر چیست؟ فرمودند:

حرص‌ به‌ هر چیز.

تحف‌ العقول‌ ، ص‌228

خدمت با سعادت خداوند متعال،
با سلام

احتراما به اطلاع می رساند ما حسابی از این ملت شاکی هستیم. دلیلش را هم می گوییم خدمتتان. اما دیدیم هیچ مرجع قانونی و قضایی به شکایتمان رسیدگی نمی کند، گفتیم یک نامه ای بنویسیم به شما، شاید کمکی کردید و ما را از این وضع نجات دادید.

غرض از مزاحمت این بود که این بندگان شما دهان ما را [...]. آخر نمی دانیم ما دزد هستیم یا نیستیم؟ این روزها دیگر خط افتراق بین دزدها و غیر دزدها مشخص نیست. قدیم ترها، اگر در خانه ای باز بود، اگر شیشه ماشینی پایین بود و کلا اگر در دیزی باز بود، هیچ کس هیچ اقدامی نمی کرد تا خودمان از راه برسیم و مراتب را ترتیب اثر نماییم!
اما حالا دیگر این بندگان شما همگی بالاتفاق دستشان کج شده است. چپ می روند، راست می روند، در روز، در شب و خلاصه در کل زندگی دزدی می کنند. حتی بعضی وقت ها دزدی نهان هم دارند.(این دزدی نهان یک عبارت علمی است که در دوره دکترا بهمان یاد داده اند. توضیح دارد> ر.ک اصول و مبانی دزدی کارآمد، خسرو ترقه، نشر تیزی) خلاصه این که این بندگان شما کار ما را حسابی کساد کرده اند. دیگر باید زمین و زمان را به هم ببافیم تا بتوانیم یک مورد خوب و بی دردسر جهت کسب روزی حلال(!) برای خانم بچه ها بیابیم و مراتب را ترتیب اثر نماییم!
حتی این بندگان [...]، مواد مخدر -که در سیطره ی انجمن حمایت از دزدها بود- را همگانی کردند و پای آن را به سر هر سفره و بساطی کشانیدند. انگار این بندگانتان هر چه هم خودشان به دست خودشان و با توان بازوی خودشان به دست بیاورند کفایت شان نمی کند و به پول توی جیبشان قانع نیستند. فقیر زاده شده اند مثل این که!
بدینوسیله شکایت شدیداللحن تمامی اعضای انجمن حمایت از دزدهای این مرز و بوم را به محضرتان می رسانیم و امیدواریم جهت اعتلای فرهنگ دزد و دزدی اقدامی به عمل بیاورید تا ما هم از نان خوردن نیفتیم یک وقت.

ملالی نیست جز دوری شما
ریاست انجمن حمایت از دزدها
دکتر فری دو کله
عزت زیاد

توضیح ضروری: این نامه پس از 48 بار ویرایش -به منظور حذف کلمات و عبارات رکیک و دور از شان- مجوز انتشار پیدا کرد.


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ بی سایه بان -- آرمیتا -- وبلاگ غیرطبیعی ها -- وبلاگ شب شعر -- وبلاگ کاغذ کاهی -- نسل سومی -- وبلاگ مرصاد -- ناشناس -- وبلاگ آخرین گلبرگ یاس -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ گلچهره -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ ساعت شنی -- وبلاگ اعترافات

۱۳ نظر ۲۶ آبان ۸۷ ، ۰۱:۴۰
حسن میثمی

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی چهل و یکم-بها:0 دقیقه

بسم الله

بعضی وقت ها باید هیچی نگوییم
...

 

مشق شب:هیسسسس!!!

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

سکوت‌ پرده‌ نادانى‌ و زینت‌ آبرو و عزت‌ است‌ و کسى‌ که‌ سکوت‌ مى‌کند راحت‌ و آسوده، و همنشین‌ او در امان‌ است‌.

بحار الانوار ، ج‌78 ، ص‌111

خواستم درباره ی سکوت بنویسم، خنده ام گرفت که بخواهم درباره ی ساکت ترین موضوع عالم........هیس!!!

هیس

 

و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ آخرین گلبرگ یاس -- وبلاگ راه آسمانی -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ یادداشت های یک خبرنگار جوان -- آخرین خورشید -- سلام -- آرمیتا -- وبلاگ ما باید با هم حرف بزنیم -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ کاغذ کاهی -- نرگس -- وبلاگ بچه های آسمان -- وبلاگ اعترافات -- وبلاگ گلچهره -- خواجه محمود -- وبلاگ ساعت شنی -- وبلاگ مرصاد -- وبلاگ چرک نوشت های یک بچه آخوند

۱۶ نظر ۱۷ آبان ۸۷ ، ۲۳:۰۹
حسن میثمی

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی چهلم-بها:1 دقیقه

بسم الله

امان از توجیه های ما...
بگو غلط کردم!

 

مشق شب:ای بندگان خدا، اعتراف...

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

بیشترین‌ عفو و بخشش‌ کریم‌ وقتى‌ است‌ که‌ خطاکار نتواند براى‌ خطاى‌ خود عذرى‌ بیاورد .

اعلام‌ الدین‌ ، ص‌297

وقتی مشق هایت را ننوشتی، بدترین حالت آن است که بخواهی به معلم بگویی که برادر کوچک ات نگذاشته یا میهمان داشته اید. معلم از چشم هایت می فهمد! توجیه نکن!

وقتی چند دقیقه دیر به مدرسه رسیده ای و رو در روی ناظم ایستاده ای، احمقانه است اگر بخواهی ترافیک را دلیل دیر آمدنت بدانی. لرزش صدایت ناظم را به خود می آورد! توجیه نکن!

وقتی بزرگ ترین سوتی زندگی ات را جلوی مادرت داده ای، بچه گانه است اگر بخواهی دلیل بیاوری. چشمانت به مادرت حقیقت را می گویند! توجیه نکن!

وقتی گناه کرده ای، خنده دار است که بخواهی جلوی خدا آسمان و ریسمان ببافی. دستپاچگی ات تابلویت می کند! توجیه نکن! بگو غلط کردم...

غروب


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ آخرین گلبرگ یاس -- وبلاگ کاغذ کاهی -- وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ بی سایه بان -- پرنیان -- وبلاگ ما باید با هم حرف بزنیم -- وبلاگ طلبگی -- وبلاگ یادداشت های یک خبرنگار جوان

۳۱ نظر ۰۴ آبان ۸۷ ، ۰۸:۲۰
حسن میثمی

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و نهم-بها:3 دقیقه

بسم الله

چه قدر تحمل شنیدن صدای مخالف را داریم؟
بگو مخالف بیاید، باکی نیست...

 

مشق شب:به یقین بدانید...

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

به یقین بدانید که شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن که صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّک پیدا نمى کنید تا کسانى را که دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان که شایسته ی تلاوت است تلاوت نمى کنید تا آنها را که تحریفش کردند بشناسید. هر گاه این را شناختید بدعت ها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید که، آن که اهل هوى است چگونه سقوط خواهد کرد.

اصلا نمی شناختمش. یعنی اسمش را شنیده بودم؛ اما درباره ی شخصیت اش هیچ نمی دانستم. بعضا حتی مخالف هم فکر می کردم و پیش خودم کلی از او بدم می آمد. تا این که رسید به شانزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم، بخش دانشگاهی، غرفه ی اسوه های قرآنی.
یک غرفه درباره ی او بود. درباره ی کسی که در لبنان به او «مسیح» می گفتند. درباره ی کسی که تا همین دیروز فکر می کردم که یک تروریست است! بیش تر درباره اش شنیده ام و خواندم. تا این که خواستمش و دلم را به شخصیت بزرگوارش گره زدم. ایرانی است و اکنون 30 سال است که هیچ خبری از «مسیح لبنان» نشده است. فردی که می گفتند با همه ی مردم لبنان از موم منعطف تر، و با تمام دشمنان از سنگ سخت تر بود.

***

او تحمل شنیدن تمام صداهای رنگارنگ لبنان را داشت. از مسیحی و یهودی گرفته تا شیعه و سنی. همه را می شنید و با یک لبخند پاسخ می داد. ویژگی اش بود. معتقدم همین «شرح صدر» هم باعث شد که بشود «امام موسی صدر»... .

***

همه ی ویژگی های شخصیتی اش به کنار؛ مبهوت این همه صبرم برای گوش دادن، شنیدن و فکر کردن. او درباره ی تک تک مردم لبنان فکر می کرد و لبنان را نجات داد، اما نگذاشتند. حبسش کردند آن شخصیت دریایی را.

***

او صدای مخالفش را می شنید و تحمل می کرد. فریادهای کسانی را که دوستش نداشتند را به جان می خرید. همان مخالفان می شدند شیفته اش. او مخالف دین را خوب شناخت، دین شناس شد... موسی صدر اهل هوی را تحمل کرد و دید که چگونه آن ها سقوط می کنند. سقوط شان را به چشم دید...آن هم فقط با شرح صدر...

***

چه قدر می توانیم صدای مخالف را بشنویم و از آن بهره بگیریم؟ احساس می کنم آن قدر در جریان موافق شنا کرده ایم که هنوز ماهیچه هایمان آماده ی جریان مخالف نیست... .

***

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

امام موسی صدر


پیوندهای مرتبط:

1.سخنان امام خمینی(ره) درباره ی پیگیری مسئله ی ربودن امام موسی صدر / امام صدر دات آی.آر
2.پیام مقام معظم رهبری به کنگره ی بزرگداشت امام موسی صدر (6 شهریور 1387) / خامنه ای دات آی.آر
3.سخنرانی مقام معظم رهبری درباره ی ربوده شدن امام موسی صدر (17 مرداد 1359) / خامنه ای دات آی.آر
4.سایت موسسه ی فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
5.خرید پستی نرم افزار «شرح صدر» ؛ سیری در سیره و اندیشه ی امام موسی صدر / نورستان


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

سایت نجوا -- وبلاگ ما باید با هم حرف بزنیم -- وبلاگ آخرین گلبرگ یاس -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ طلبگی -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ چرک نوشت های یک بچه آخوند -- وبلاگ راه آسمانی -- وبلاگ سه الف

۹ نظر ۲۶ مهر ۸۷ ، ۱۳:۲۹
حسن میثمی

سال ششم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و هشتم-بها:1 دقیقه

بسم الله

چند شهر مقدس داریم؟؟
شهر مقدس ایران!

 

مشق شب:جمله ی اول حدیث را هزار بار با خود تکرار کنید؛ هر که با علما بسیار مجالست نماید...

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

هر که با علما بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه مى یابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند دیگران را هدایت نماید.

إحقاق الحقّ : ج 11، ص 238، س 2

با یکی از دوستان صحبت می کردیم. بحث درباره ی شهر قم و فضایل آن بود. می گفت: شهر قم خیلی شهر مقدسی است. آیات و روایات درباره اش زیاد داریم.

من هم قبول کردم، دلیلش را هم این دانستم که با وجود این همه روحانی و عالم در یک شهر، مسلما قم، شهر مقدسی می شود.

اما ناگهان یک آرزوی قدیمی از ذهنم سر خورد توی دلم: کاش این همه روحانی و حجت الاسلام و آیت الله -با آن مقام علمی که دارند- به جای قم زندگی را در یک شهر دیگر انتخاب می کردند تا همه ی شهرهای کشورمان مقدس شوند... .


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

سایت نجوا -- وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ بوی گل نرگس -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- زائر بقیع -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ عشاق الزهرا(س) -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ مرصاد -- وبلاگ صبح سپید -- وبلاگ آخرین گلبرگ یاس -- وبلاگ و خدا عشق را آفرید

۱۱ نظر ۲۰ مهر ۸۷ ، ۰۲:۲۱
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و هفتم-بها:2 دقیقه

بسم الله

می رویم به 85 سال قبل...
چیزی بین شک و یقین

 

مشق شب:حق ائمه ی ما چیست؟...ادایش کنیم...

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

سوگند به خدایى که محمد (ص) را به حق برانگیخت، کسى نمى‏ تواند حق ما را کم کند مگر این که خدا عملش را کم گرداند.

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏2، ص 149

تیشه ها و پتک ها نمی دانستند دارند چه کار می کنند، وگرنه شک ندارم که هم چون چاقوی حضرت ابراهیم، از انجام وظیفه ی خود صرف نظر می کردند؛

مطمئنم که آن روز زمین نفهمید که چه مصیبتی بر سرش آمده است، وگرنه یقین دارم که دهان باز می کرد تا بانیان این عمل را در جا فرو خورد؛

شکی ندارم که آن روز خورشید چشمانش را بسته بود، وگرنه آن قدر می تابید تا بسوزاند همه ی عالم را؛

اما اندکی مردودم که آن روز شیعیان بیدار بودند و هوشیار یا این که در خواب بودند...کجا بودند را نمی دانم، اما...

هشتم شوال که می آید، دلم می خواهد بترکد. دلم می خواهد تمام برق های عالم خاموش شوند، تمام زائران این کره ی خاکی درجا بایستند و فقط یک جا بدرخشد؛

هشتم شوال که می رسد، دلم می رود به 85 سال قبل. روزی که گنبد و بارگاه پنج نفر از بهترین های این عالم به دست تیشه ها و پتک های عده ای بی عقل نابود شد. البته در ظاهر...

هشتم شوال که می آید، دلم پر می کشد. به جایی که در کل دنیا، در تمام روزها مثل روز روشن است و می درخشد. به قبرستان باشکوه بقیع...

دعا می کنم شیعیان این دوره ی ما، مانند شیعیان 85 سال قبل غیرت خود را هر آن جا که لازم باشد، خرج کنند...فقط دعا می کنم...به امید این که شامل خودم هم بشود... .


ببخشید! چند لحظه:از این که 7 شماره نبودیم، شرمنده. البته اتفاق خیلی عظیمی هم نیفتاد در این ولوله بازار وبلاگستان فارسی. امیدوارم از این به بعد اتفاق های خوب و بزرگی بیفتد! به خاطر همه ی مناسبت های گذشته ی تان تبریک و تسلیت! طاعات و عباداتتان هم قبول.


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این 7 هفته لطف کردند، اسم ها و لینک هایشان زیاد است و وقت ما نسبتی برعکس دارد با این ها!

۱۶ نظر ۱۲ مهر ۸۷ ، ۱۸:۵۲
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و ششم-بها:4 دقیقه

بسم الله

هفته ی جوان است، مثلا!
از موهای سیخ سیخی تا دکمه ی آخرت

مشق شب:موی سیخ یا پیراهن روی شلوار شرط نیست، مهم این است که گیر این دنیا نیفتیم.

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

اى‌ کسانى‌ که‌ اهل‌ خوشگذرانى‌ و لذات‌ دنیا هستید، بدانید که‌ این‌ لذات‌ باقى‌ ماندنى‌ نیست، و مغرور شدن‌ به‌ سایه‌اى‌ که‌ زوال‌ پذیر است، حماقت‌ است.

اعلام‌ الدین‌، ص241

این که تمام زندگی ات تلفن همراهت باشد و اگر یک روز در مترو بلوتوثت خاموش باشد -خدای ناکرده- روزت شب نمی شود؛

این که حتما باید یک شب از هفته را در پایگاه بسیج به عنوان مسئول شب بمانی تا امنیت محل دستت بیاید؛

این که شب ها باید بروی خانه و تا بوق [...] با تلفن همراهت -ترجیحا با سیم کارت ایرانسل- صحبت کنی و یا پیامک بزنی و از آخرین رویدادها و برخوردهایت با گشت ارشاد به آن طرف بگویی؛

این که هر روز بحث داغت این است که فلان بازیکن با قرارداد فلان تومانی رفت به فلان تیم و درباره اش همان حرف های "نود" و "ورزش از نگاه دو" را تکرار کنی؛

این که حتما موتور سنگین داشته باشی و به کمرت یک چیزی آویزان باشد -حالا می خواهد جاسوئیچی باشد یا اگر خدا قسمت کند سلاح کمری- ؛

این که شب ها تا آخرین ثانیه های جفت شدن عقربه ها روی عدد 12 توی پاساژها ول بچرخی و به این و آن تکه بپرانی؛

این که تا نزدیک های الهه ی صبح در هیئت فلان حاجی سینه بزنی و بعد از اتمام هیئت و استارت زدن موتور -و ترجیحا مزاحمت برای همسایه ها و البته خانواده ی خود- نماز صبحت را قضا کنی؛

این که چشم هایت را -با تمام حرف هایی که دارد و می تواند داشته باشد- این روزها به بهانه ی آفتاب، پشت عینک آفتابی چند هزار تومانی ات پنهان کنی؛

این که ریش هایت را سالی به 12 ماه کوتاه نکنی؛

این که موهایت حتما سیخ سیخی باشد و گردنبندت حتما فلان مارک را آویزان داشته باشد؛

این که خودت را صاحب تمام ابناء بشر بدانی و به خودت اجازه بدهی که در محل هرکاری دلت بخواهد انجام دهی؛

این که به بهانه ی ازدواج، با یکی طرح رفاقت بریزی؛

این که پیراهنت حتما آستین بلند باشد و دکمه ی آخرت را هم حتما ببندی؛

این که لباست حتما مد روز باشد و حتی الامکان خیلی هم پوشیده نباشد؛

این که کاری به کار دیگران نداشته باشی؛

این که موهای سپید برایت حرمت نداشته باشد؛

این که مدعی باشی که با نسل قبلت کلی فاصله داری؛

این که به چشم های نگران پدر و مادر -حتی برای لحظه ای- خیره نشوی؛

...

همه ی این ها قبول، تو جوانی، باید جوانی کنی؛

اما لحظه ای درنگ!

جوان! کلید قلاده ی دور گردنمان کو؟


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

وبلاگ بی سایه بان -- آرمیتا -- وبلاگ راه آسمانی -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ ما باید با هم حرف بزنیم -- وبلاگ رقص روی سیم های خاردار -- وبلاگ صبح سپید

۷ نظر ۱۹ مرداد ۸۷ ، ۱۷:۰۱
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و پنجم-بها:3 دقیقه

بسم الله

این هفته همه می گویند جانباز...اما بقیه ی سال...
سهم ما

مشق شب:سهم ما در برابر «آن ها» چه قدر است؟

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

از پدرم‌ شنیدم‌ که‌ پیامبر خدا فرموده‌ است:هر کس‌ در قضاى‌ حاجت‌ برادر دینى‌ خود کوشش‌ کند، مانند این‌ است‌ که‌ نه‌ هزار سال‌ خدا را عبادت‌ کرده‌ باشد در حالى‌ که‌ روزها روزه‌ و شب ها مشغول‌ عبادت‌ باشد.

الفقیه‌ ، ج‌2 ، ص189

مرد [رو به عباس حیدری، ملتمسانه و مودبانه]:ببخشید! من خانومم قرص های قلبشون یادشون رفته متاسفانه بیارن، و سرشون مرتب داره سنگین می شه، و اگر بیفتن می دونین که... .می خواستم از محضرتون خواهش کنم که ما سهممون رو بدیم و... .

عباس حیدری:سهم چی رو آقا؟

مرد:سهم آزادی مون رو، اگه اجازه بدید.

.
.
.

مرد [کمی صدایش را بالا می برد]:بدتون نیاد، اصلا این کار شما زوره، غیر منطقیه، من اصلا باورم نمی شه که این سر و صداها به خاطر بیماری شماست. این یه بهانه است. مگه نه؟

زن [فریاد می زند]:شما مقاصدتون سیاسیه و ما رو ملعبه ی دست این سیاست بازی هاتون کردین. کیه که نمی دونه که شما به اندازه ی کافی از این جنگ غنائم بردید. یخچال، کولر، تلویزیون، بلیط هواپیما، حق تحصیل دانشگاه و هزار چیز دیگه که من نمی دونم. پس دیگه چی می خواید؟

[عباس سمت در آژانس می رود]

اصغر:چی شده عباس؟

[عباس کرکره های آژانس را بالا می کشد، رو به مردم]

عباس حیدری:بفرمایین برین. همه ی اون هایی که فکر می کنن ما یخچال و کولر و دانشگاه گرفتیم، حالا خوشی زده زیر دلمون، بیان برن. ما توقعی نداشتم. ما سر زمین بودیم با تراکتور، جنگ هم که تموم شد برگشتم سر همون زمین؛ بی تراکتور. آقاجان ما دفترچه بیمه هم نگرفتیم. حالا خیلی برامون زوره. خیلی زوره یه همچین تهمت هایی بزنن. یه همچین حرف هایی بشنوم.
خواهر با شمایم! شما سهمتان را دادید. سهمتان همین نیش هایی بود که زدید. دست شما درد نکنه. حالا تا قلبتان از کار نیافتاده، بفرمایید برید. بیاین برین...

بخشی از فیلم آژانس شیشه ای، ابراهیم حاتمی کیا


ببخشید!چند لحظه:از شنیدن خبر فوت مادر و برادر 12 ساله ی محمد کمالی(حریم یاس) حسابی شوکه شدم. ان شاء الله مراسم شب هفتم آن دو بزرگوار روز سه شنبه 15 مرداد ماه ساعت 18 الی 19:30 در خیابان خراسان، خیابان لرزاده، مسجد لرزاده برگزار خواهد شد. محمد جان! از همین جا تسلیت.


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

۰ نظر ۱۳ مرداد ۸۷ ، ۰۶:۳۴
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و چهارم-بها:3 دقیقه

بسم الله

خدا کند این پرواز تاخیر نداشته باشد
فرم درخواست پر؛ برای پریدن

مشق شب:اللهم ارزقنا توفیق الطاعه...

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

...و هر کس‌ را که‌ توفیق‌ طاعت‌ و عبادت‌ دهد ، باب‌ قبول‌ را برایش‌ باز مى‌کند... .

بحار الانوار ، ج78 ، ص113

به اصطلاح عموم شب جمعه است. اما اگر بخواهی رسمی باشی -مثل 192- می شود بامداد جمعه، 21 تیرماه 1387. روز معمولی را پشت سرگذاشته ام. اما خیلی خسته ام. ساعت دقیقا 1:14 بامداد را می گوید. از بیرون آمده ام و در حال چیدن مقدمات برای خواب هستم که پیامکی -همان بگوییم اس.ام.اس انگار بهتر است- می رسد. از یکی از دوستان. اول خیلی جدی نمی گیرم، اما بعد...:

Man be "Javanan" ghaviian tosie mikonam ke be tarjomeye adeiyeye in ayyam tavajohe vije dashte bashand.
RAHBAR enghelab

کمی نگذشته خواب از چشمانم می پرد. می روم در اتاقم و مفاتیح الجنان کوچک زیپی ام -که مدت زیادی بود حتی زیپش را باز نکرده بودم- را خاک می گیرم و باز می کنم. ترجمه های ادعیه ی ماه مبارک رجب، می شود هدفم، شب می شود محملم و جانماز بسترم... . اما بال هایم زخمی اند. پرواز را در خاطر ندارند. پریدن برایم ممکن نیست... خدایا! تو ببخش!

***

واردین بر جز تو نومید شوند و درخواست کنندگان جز تو زیان بینند، و نازلین جز بر تو ضایع شوند و روزی جویان جز آنان که روزی از فضل تو خواهند به قحطی افتند؛

در رحمت ات برای مشتاقان باز است و نیکی ات برای درخواست کنندگان جاری. احسان ات برای گدایان مباح و عطایت برای آرزومندان آماده است؛

روزی ات برای آن که نافرمانیت کند فراوان است و بردباری ات به هر که بد عمل کند عرضه می شود. شیوه ات احسان به بدکرداران است و روش ات ابقا بر متعدیان؛

بار پروردگارا! پس مرا به راه راه جویان راهنمایی کن و به من روزی بندگان کوشایت را عطا فرما. و مرا از غافلان دور شده از درگاهت قرار مده و مرا در روز جزا ببخشای...1

به امید رحمت و مغفرتت، ای مهربان ترین مهربانان...

پانوشت:
1.ترجمه ای از دعای روزانه ی ماه مبارک رجب


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت نجوا -- آرمیتا -- پایگاه اطلاع رسانی امام مهدی(عج) -- وبلاگ تردید خاکستری -- وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ نسل سومی -- وبلاگ بی سایه بان -- وبلاگ انار نت -- وبلاگ حریم یاس -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- ناشناس -- وبلاگ آل یاسین -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ صبح سپید

۳ نظر ۰۴ مرداد ۸۷ ، ۲۳:۳۰
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و سوم-بها:3 دقیقه

بسم الله

مرکز دنیا کجاست؟
شما در مرکز دنیا واقع شده اید!

مشق شب:شغلی که داریم، فرصتی است برای ادای دین به مردم. خدمت به آنان.

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

والاترین‌ مقام‌ نزد خداوند، از آن‌ کسى‌ است‌ که‌ بیش تر از همه‌ به‌ حقوق‌ مردم‌ آشنا باشد و در اداى‌ آن‌ حقوق، بیش تر از همه‌ کوشا باشد.

حیاة‌ امام‌ حسن‌ بن‌ على، ج1، ص319

گام اول:صبح، ظهر یا شب. فرقی نمی کند. هر گاه که کارتان -یا بهتر بگوییم، همان خدمتتان را شروع می کنید- بسم الله بگویید. بگذارید خدا بداند که اگر یک وقت یادتان می رود قدم هایتان و نفس کشیدن هایتان برای اوست، فقط غافل مانده اید.

گام دوم:بدانید! در شغلی که شما دارید -از رفتگر شهرداری گرفته تا مهندس کارخانه ی تسلیحاتی- همه ی 80میلیون ملت ایران به شما وابسته هستند. نگاه 80میلیون با شماست. اگر یک جا پا خطا بگذارید، کلی ضرر می رسد به این 80میلیون نفر. کارتان را جدی بگیرید. مردم به حسن وظیفه شناسی شما نیازمندند.شغل تان را فرصتی بدانید از طرف خدا برای خدمت به مردم. برای ادای حقوق آنان.

گام سوم:در ثانیه ثانیه کارتان، نگاه خدا را بالای سرتان احساس کنید. آن وقت ببینید چه قدر شیرین می شود شغلتان. می شود شغل انبیا. حالا هر چه می خواهد باشد.

ما که در فلان گوشه ی سازمان مشغول کار هستیم، دایم باید آن شغل را جدی بگیریم و به آن برسیم. آن را همان کار مهمی بدانیم که به ما محول شده و خودمان را در آن شغل، بسازیم...در جبهه به یکی می گویند سر برانکارد را بگیر و مجروحان را ببر. به یکی می گویند آر.پی.جی بزن. به یکی می گوند برو نگاه کن، هر وقت دیدی کسی می آید، ما را خبر کن. بنابراین، هر کسی کار می کند. چنانچه هر کدام این کار را نکردند، جبهه شکست خواهد خورد...
در جمهوری اسلامی، هر جا که قرار گرفته اید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها به شما متوجه است.

مقام معظم رهبری، سید علی خامنه ای
(دیدن بیانات فوق به صورت کامل)


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

وبلاگ به آسمان نگاه کن! -- وبلاگ طعم عسل -- آرمیتا -- سایت ایران1404 -- وبلاگ بر بال های پرنده آبی -- وبلاگ نرمه های نور -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ کاغذ کاهی -- وبلاگ خاک انداز -- یکی از دوستانم! -- وبلاگ بوی گل نرگس(توضیح:این وبلاگ، وبلاگ برتر خرداد است) -- وبلاگ دختر پاییزی -- وبلاگ دلنوشته ها

۰ نظر ۲۸ تیر ۸۷ ، ۰۶:۰۷
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و دوم-بها:4 دقیقه

بسم الله

به بهانه ی سالروز قیام خونین مسجد گوهرشاد
جشنواره ی پارادوکس ها

مشق شب:می گویند در جامعه ی اسلامی هر اتفاقی که بیفتد، همه مسئول هستند. من مسئولم. تو هم.

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

اى‌ پسر آدم!‌ از اعمال‌ حرام‌ دورى‌ کن‌ تا شخص‌ عابدى‌ باشى...و آن چنان‌ با مردم‌ رفتار کن‌ که‌ دوست‌ دارى‌ با تو رفتار شود تا شخص‌ عادلى‌ باشى.

بحار الانوار ، ج‌78، ص‌112

نه می خواهیم از حرف های -یا بهتر بگویم تناقض های- زیر نتیجه بگیریم، و نه می خواهیم بگوییم چه کسی مقصر است و نه هیچ چیز دیگر. فقط و فقط این چند جمله را بخوانید، بعد خودتان نتیجه بگیرید. خواستید گریه کنید، نخواستید قاه قاه بخندید، تاسف بخورید یا حتی محکوم کنید. بقیه اش با شماست. البته با احترام به مقام شامخ تمامی بانوان محجبه این مرز و بوم.

سال 1314- ایران:اجرایی شدن کشف حجاب به دستور رضاخان و در پی آن اعتراض گسترده مردم در مسجد گوهرشاد در تاریخ 22تیرماه 1314 و قیام خونین مسجد گوهرشاد در مشهد.

سال 1358- ایران:تصویب قانون رعایت پوشش زنان در کشور و استقبال مردم و سردادن شعارهایی چون: "یا روسری یا توسری".

سال 1358 تا 1376- ایران:برخوردهای خارج از قانون و تند و خودسرانه ی عده ای در راه اجرایی شدن قانون حجاب. شاید به آن شدتی که عده ای می گویند نباشد، اما دیگر هیچ هم نبوده است. برخوردهایی مثل بریدن موی دختران بی حجاب یا بدحجاب، ضرب و شتم آنان و... .

.
.
.
توضیح:شما معنای این سه نقطه را این طور فرض کنید که انگار در این زمینه، سال 1376 تا 1386 (البته در جهت مثبت اش) وجود نداشته است!

سال 1386- ایران:اجرایی شدن طرح گشت ارشاد جهت برخورد با بانوان بدحجاب در سطح شهر تهران توسط نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران؛ دستگاه های فرهنگی و تشکل های مردمی و دولتی می گویند که می خواهند به تکاپو بیفتند. اما ظرفیت و پتانسیلی وجود ندارد. پس نمی توانند به تکاپو بیفتند!

سال 1386- ترکیه:علی رغم درگیری بین مجلس و دولت ترکیه جهت برداشتن قانون منع شرکت دختران محجبه در دانشگاه و عدم توفیق دولت در این امر، اکثر دختران محجبه هم چنان بر محجبه ماندن تکیه می کنند.

سال 1387- ایران:استمرار طرح گشت ارشاد جهت برخورد با مظاهر بدحجابی؛ غیر از نیروی انتظامی، هنوز هیچ تشکل، نهاد و یا ارگان دیگری در این زمینه وارد نشده است. فرهنگسراها، بسیج، مساجد و تشکل های مردمی انگار خوابند!

سال 1387- ترکیه:دختران محجبه از شرکت در کلاس های دانشگاه و شرکت در انتخابات های این کشور منع شدند.

.
.
.

سال 1404- ایران:....

.
.
.

************

خارها

خوار نیستند

شاخه های خشک

چوبه های دار نیستند

میوه های کال کرم خورده نیز

روی دوش شاخه بار نیستند

پیش از آن که برگ های زرد را

زیر پای خویش

سرزنش کنی

خش خشی به گوش می رسد:

برگ های بی گناه

با زبان ساده اعتراف می کنند

خشکی درخت

از کدام ریشه آب می خورد!

مرحوم قیصر امین پور


قابل توجه:یک بحث داغ در این زمینه در کانون وبلاگ نویسان مذهبی: چرا دولت با بدحجابی به صورت جدی برخورد نمی کند؟


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

وبلاگ عروج -- وبلاگ نسل سومی -- وبلاگ صبح سپید -- وبلاگ کاغذ کاهی -- وبلاگ نفس باران -- سایت ایران1404 -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- امید -- ناشناس -- وبلاگ دختر پاییزی -- وبلاگ الا ای عشق لبیک -- ... -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ به آسمان نگاه کن!

۰ نظر ۲۱ تیر ۸۷ ، ۱۰:۴۷
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و یکم-بها:5 دقیقه

بسم الله

تاریخ برای ملت ما چه جایگاهی دارد؟اصلا جایگاهی دارد؟؟!
به تاریخ بگو برود بمیرد!

مشق شب:گذشته ها نگذشته...به فکر آینده باش!

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

اى‌ بندگان‌ خدا!از عبرت ها پند گیرید و از اثر گذشتگان‌ متوجه‌ شوید و به‌ وسیله‌ نعمت ها از نافرمانى‌ خدا باز ایستید و از پندها سود برید.

تحف‌ العقول‌ ،ص‌239

خیلی تعجب نکنید. یعنی از دیدن میان تیترها -خدای ناکرده- یک وقت چشمانتان از حدقه نزند بیرون. مادرم می گفت:«در این سی سال هر چه که دلت بخواهد دیدیم. از ترور و فتنه و آشوب و شورش گرفته تا تظاهرات و وعده و امید و بیم.» نمی دانم چرا حرف هایش را -استثنائا- خیلی خوب فهمیدم! انگار در همین چهار پنج سالی هم که از سن -مثلا- بلوغ سیاسی ما می گذرد، همه ی این ها را که مادر گفت دیده ایم. راستی! چرا؟

اشتباه نخست:بنی صدر؛صد در صد!

انقلاب که پیروز شده بود، همه جوگیر بودند. ملت عزم شان را جزم کرده بودند که تا همین دو سه ماه آینده برسند به آن مدینه ی فاضله ای که باید. دائم امام می گفت که این جمهوری اسلامی کار دارد تا بشود جمهوری اسلامی. اما... .
مادر می گفت از نماز جمعه که برمی گشتیم -همان سال های اول- صدای مرتضوی -همان وزیر شعار خودمان- در گوش همه می پیچید که:بنی صدر صد در صد؛رجوی صفر درصد. مردم هم تکرار می کردند. مردم بنی صدر را برای نمره ی بیست خواستند و به او رای دادند. وقتی هم آقای بنی صدر آمد روی کار و یواش یواش اشتباهات اش رو شد، ملت یکی یکی رفتند کنار. تا وقتی از آب درآمد که این بابا اصلا منافق است.
در این جا مهم بنی صدر نیست. مهم ملت ایران است. اشتباه اول را انجام داد:به بنی صدر با نمره ی عالی رای داد و طبیعتا از او انتظار نمره ی عالی داشت و طبیعتا تحمل خطاهای آقای صد در صدی را نداشت.به همین سادگی!

اشتباه دوم:خمینی و خامنه ای،خاتمی!

سال 1376 است. خیلی از اشتباه نخست نگذشته است. یعنی ملت باید یادشان باشد آن خاطره ی تلخ را. به سید محمد خاتمی رای می دهند. اما باز هم با نمره ی بیست. روی کار می آید. هشت سال خدمت می کند و بعد می رود. ملت از او ناراضی هستند. خیلی از آن هایی که به رئیس جمهور محبوب شان رای داده اند، از رای خود پشیمان اند. چرایی اش را در بند قبل بخوانید.
در این جا مهم سیدمحمد خاتمی نیست. مهم ملت ایران است. اشتباه دوم را انجام داد:به سیدمحمد خاتمی با نمره ی عالی رای داد و طبیعتا از او انتظار نمره ی عالی داشت و طبیعتا... .

اشتباه سوم:او رجایی زمان ماست!

سال 1384؛ پس از هشت سال ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی، محمود احمدی نژاد با رای مردم روی کار می آید. هنوز ده سال از اشتباه دوم نگذشته است. حافظه ی تاریخی ملت ایران نباید آن را فراموش کرده باشد. اما احمدی نژاد هم با نمره ی بیست رای می آورد و رئیس جمهور می شود. هنوز چهار سال اول تمام نشده، خیلی از دو آتشه هایی که به دکتر رای داده اند، از رای شان برگشته اند. چرایی اش را اگر بنشینید و صد سال هم فکر بکنید نمی توانید پیدا کنید،چه برسد در بند قبل و قبل تر!
در این جا مهم محمود احمدی نژاد نیست. مهم ملت ایران است. اشتباه سوم را انجام داد:به محمود احمدی نژاد با نمره ی عالی رای داد و طبیعتا... .

و این دور تسلسل تا کی...؟

تا وقتی تاریخ و گذشته برای ملت ما ارزش نداشته باشد.آن وقت باز هم باید ببینیم کسی روی کار می آید و توسط عده ای آن قدر بالا می رود که برای آن ها می شود خدا، و برای عده ای آن قدر پایین می آید که کم ترین هم نیست. آن وقت است که «نقد» در مملکت ما می میرد. به همین سادگی!

توضیح:در این نوشتار به هیچ وجه تکیه بر روی افرادی که نام آن ها در متن آمد نیست، بلکه فقط و فقط مقصد این بود که رفتاری از هزاران رفتار ملت ایران بازشناسی شود. به همین سادگی!


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

وبلاگ همقطاری سلام -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ سرزمین نور -- وبلاگ طلب وصل -- وبلاگ محبین14 -- امیر -- وبلاگ خیزران -- ناشناس -- وبلاگ خط سوم -- وبلاگ انجمن مجازی ایران -- وبلاگ خاک انداز -- وبلاگ یاران ناب -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ عروج -- وبلاگ یا علی مولا -- وبلاگ طعم عسل

۲ نظر ۱۴ تیر ۸۷ ، ۱۹:۵۶
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی ام-بها:1 دقیقه

بسم الله

ما قدر عمرمان را...
فرصت شمار صحبت...

 

مشق شب:و تو ای پسر آدم...!

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

اى‌ پسر آدم! از زمانى‌ که‌ از مادر زاییده‌ شدى‌ مشغول‌ نابود کردن‌ عمر خود بوده‌اى، پس‌ از باقى‌مانده ی‌ عمر خود براى‌ آینده [عالم‌ آخرت] ذخیره‌ کن‌. به‌ درستى‌ که‌ مؤمن‌ از این‌ دنیا زاد و توشه‌ برمى‌گیرد و کافر خوشگذارنى‌ مى‌کند.

کشف‌ الغمه‌، ج‌1، ص‌572

پیرمرد می گفت:انسان ها وقتی دوران جوانی شان تمام می شود، خیلی زودتر از آن چه باید پیر می شوند. تازه می فهمند که جوانی شان گذشت.

این را گفت و پرستار ملحفه ی سفید را روی سرش کشید.


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت نجوا -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- سایت ایران1404 -- فاطیما -- حریم -- وبلاگ صبح سپید -- وبلاگ بچه های آسمان -- ناشناس -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ همقطاری سلام -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ مبارز -- کلوب دانشجویان دانشگاه مفید قم -- وبلاگ محبین14

۰ نظر ۳۱ خرداد ۸۷ ، ۱۱:۰۴
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و نهم-بها:1 دقیقه

بسم الله

وقتی دلیل خلقت،از ولایت تبعیت می کند
و چه سخت است این روزها برای ولی

 

مشق شب:محبت،دوستی،ولایت...ولایت علی بن ابیطالب حصنی...

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

رسول‌ خدا(ص)فرمود:محبت‌ و دوستى‌ ما اهل‌ بیت‌ را اختیار کنید،چون‌ هر کس خدا را در حالى‌ ملاقات‌ کند که‌ ما اهل‌ بیت‌ را دوست‌ داشته‌ باشد،با شفاعت‌ ما وارد بهشت‌ مى‌شود.

محاسن،ص61

شوهرش را که از خانه بردند، رفت ایستاد رو به روی مسجد پیامبر. گفت:"به خدای صاحب این مسجد قسم! اگر پسر عمویم را آزاد نکنید، موهایم را پریشان می کنم، لباس پدرم را روی سرم می اندازم، نفرین تان می کنم."

هنوز حرفش تمام نشده، ستون های مسجد شروع کرد به لرزیدن. سلمان آمد کنارش گفت:"بی بی جان! علی پیغام داده به شما بگویم مبادا نفرین کنید."

فاطمه حرف علی را که شنید برگشت. ستون های مسجد آرام گرفت.

برگرفته از مجموعه ی 14خورشید و یک آفتاب،ج3،مادر آفتاب،ص77،مهرالسادات معرک نژاد
منبع:بحارالانوار،ج28،ص175


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ انسان نقره ای -- وبلاگ پاتوقی برای شادترین ها -- سایت ایران1404 -- وبلاگ کاغذ کاهی -- ناشناس1 -- وبلاگ صبح سفید -- وبلاگ امام حسن مجتبی(ع) -- وبلاگ خیزران -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ نجوای شبانه -- وبلاگ تردید خاکستری -- وبلاگ لبگزه -- وبلاگ سلام هموطن -- وبلاگ هیئت امام حسن مجتبی(ع) -- وبلاگ مبارز -- وبلاگ بچه های آسمان -- وبلاگ عشاق الزهرا(س)

۰ نظر ۱۸ خرداد ۸۷ ، ۱۰:۱۸
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و هشتم-بها:2 دقیقه

بسم الله

شده ایم مثل آقای دلاک
وقتی دلاک کثیف می ماند!!

 

مشق شب:بمیرید،پیش از آن که بمیرانندتان

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)فرمودند:هیچ‌ بنده‌اى‌ حقیقتا مؤمن‌ نیست‌ مگر این که‌ نفس‌ خود را شدیدتر از محاسبه‌ بین‌ دو شریک‌ و یا محاسبه‌ مولا از بنده‌ خود مورد محاسبه‌ قرار دهد.

بحار الانوار ، ج‌70 ،ص‌72

اصلا عادتمان شده است.هر چیزی یا هر کسی را که می بینیم می خواهیم زیر و رو و ایراد و عیب هایش را مثل پرینت ریز مکالمات تلفن همراهمان بکشیم بیرون و آمارش را بگذاریم کف دستش؛که مثلا چی؟بگوییم منتقدیم و ما هم حالی مان است.بگوییم ما هم بلدیم و در این آشفته بازار چیزی سرمان می شود.شده ایم مثل یک دلاک حمام که صبح تا شب پشت خلایق را کیسه می کشد،اما آخر شب که می شود خودش...!

وقتی دلاک کثیف می ماند(برداشت اول)

سریال «مرد هزار چهره» هنوز تمام نشده،نقل مجلس بچه بسیجی ها و روشنفکر ها همین است:مرد هزار چهره ادای چه کسی را در می آورد؟رهبری؟رئیس جمهور؟اصغر آقای تزریقاتی؟...

محیط وب پر می شود از نظرهای روشنفکرانه و متفکرانه؛که چی؟آقای مسعود شصت چی رفتارهایش می زند به محمود احمدی نژاد...اصلا دارد ادای او را در می آورد.از آن به بعد مسعود شصت چی می شود محمود احمدی نژاد...!

وقتی دلاک کثیف می ماند(برداشت دویم)

تاکسی،اتوبوس،مترو،مونوریل(!!) و حتی در صف شیر و سبزی و البته نان و برنج،همه دارند انتقاد می کنند.اصلا انگار ناف ملت را با انتقاد بریده اند.صبح که چشم می چرخانند انتقاد می کنند تا شب که سری به بالین بگذراند.در این که انتقاد بد نیست شکی نیست؛بر منکرش لعنت.اما...دلاک...

وقتی دلاک کثیف می ماند(برداشت سیم؛نهایی:نتیجه گیری اخلاقی)

به نظر شما جمله ی مسخره ای نیست؟ «دلاک کثیف می ماند!»

بالاخره چه زمانی قرار است به جای محمود احمدی نژاد و هزار کس دیگر،خودمان را لحظه ای بگذاریم جای مرد هزار چهره.ببینیم چقدر شبیه او هستیم؟

بالاخره چه زمانی قرار است به جای این مقام و آن فرد و فلان شخصیت،کمی خودمان را در بوته ی نقد بگذاریم.بشویم منتقد خودمان.

می رسد آن زمان؟


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ مبارز -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ تردید خاکستری -- وبلاگ صدای عجیب -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ قرآن و اهل بیت -- وبلاگ نجوای شبانه

۲ نظر ۲۷ ارديبهشت ۸۷ ، ۰۵:۰۵
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و هفتم-بها:2 دقیقه

بسم الله

شهر ما سیاه و سفید شده است.نه؟
کفش هایم

 

مشق شب:خیلی مسائل را فراموش کرده ایم...باید دوباره یادمان بیاید

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

آغاز نمودن به بذل و بخشش پیش از درخواست و تقاضا،از بزرگ ترین شرافت و بزرگى هاست.

از هر معصوم چهل حدیث، ص 117

آن قدر عجله داشتم و بی حوصله بودم که دیگر وقت و حوصله ای برای جفت کردن کفش هایم نداشته باشم.چکشی هشت رکعت را سر هم کردم و فرستادم هوا!دروغ هم که کنتور ندارد!

سلام رکعت چهارم از نماز دوم را داده و نداده بلند شدم و از نمازخانه اداره آمدم بیرون.اولش خیلی جلب توجه نکرد.اما بعدش کلی فکر کردم.یادم آمد که من مسلمانم.دیدن این صحنه ها - علی القاعده - باید برایم عادی باشد؛اما نبود!

***

کفش هایم و کفش های دیگران همگی جفت شده بود.جهتش هم برعکس شده بود؛یعنی آماده ی پا کردن و حرکت کردن و سرعت بیش تر دادن به این زندگی لعنتی... .اما بعضی وقت ها با سرعت که روی سرعت گیرها بروی شاسی هایت حسابی جا می خورند!

***

جا خوردند!


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ صبح سفید -- وبلاگ خاک انداز -- وبلاگ مبارز -- وبلاگ پریشانی -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- امید

۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۸۷ ، ۲۳:۵۶
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و ششم-بها:5 دقیقه

بسم الله

چه قدر برای رویارویی با دنیا حاضر شده ایم؟
یکی بیاید کمک!

 

مشق شب:نسلی هستیم که نه خدا را شناخته ایم و نه دنیا را!

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

اى‌ کسانى‌ که‌ اهل‌ خوشگذرانى‌ و لذات‌ دنیا هستید،بدانید که‌ این‌ لذات‌ باقى‌ ماندنى‌ نیست،و مغرور شدن‌ به‌ سایه‌اى‌ که‌ زوال‌ پذیر است،حماقت‌ است‌.

اعلام‌ الدین‌ ،ص‌241

یک؛این طرف بام:

ذهنشان بوق اشغال می زند.زندگی می کنند که خوشحال باشند،وقتشان بگذرد.صبحشان شب شود و شب شان را هم یک جورهایی صبح می کنند.میدان،سر چهارراه،توی کوچه و جلوی مغازه ی اصغر آقا برایشان مکان هایی آشناست.شغلشان تکه پرانی،ریختن طرح رفاقت،تک چرخ زدن و سوزاندن محتویات باک خودرویشان است.در مثبت ترین حالت گاه گداری سر کوچه آتشی روشن می کنند و درباره ی ستاره هایشان و برنامه ی نود و آخرین اظهارات یک خواننده تبادل اطلاعات می کنند.تا همین حد...!

یک؛آن طرف بام:

ذهنشان بوق آزاد می زند.زندگی می کنند که زندگی کرده باشند.صبح و شب شان را در یک جا می گذرانند.میدان،سر چهارراه،توی کوچه و جلوی مغازه ی اصغرآقا برایشان مکان هایی آشناست.شغلشان هم گیردادن،مورد گیری،ماندن تا الهه ی صبح در پایگاه،باز و بسته کردن کلاشینکف،بالا و پایین کردن خیابان ها با CG-125 و به اصطلاح گشت زنی و بالاخره سینه زنی تا نیمه های شب و بعدش هم کشیدن قلیان است.در مثبت ترین حالت شب جمعه ها ایست بازرسی می گذارند و چهار نفر را چپ و راست می کنند.

دو؛این طرف بام:

ذهنشان بیش تر از رفاقت قد نمی دهد.هر چه بیش تر داشته باشند،با کلاس ترند و با ابهت تر.25 ساعت از 24 ساعت شبانه روز را پای تلفن در حال مکالمه با تنها(!)عشقشان(همان رفیق)هستند و اوقات فراغتشان را هم با طرح سرخابی ایرانسل(شما بخوانید ایران ایدز)اس.ام.اس بازی می کنند تا شانس بزند و هواپیمای دو نفره برنده شوند و صاف بروند آن دنیا!دفتر تلفن گوشی شان پر است از الهه و سمانه و الناز و آناهیتا و روژین!البته فقط با هم رفیق هستند ها.و نه بیش تر...!

دو؛آن طرف بام:

تا می فهمند دنیا دست کی است به فکر ازدواج می افتند.وارد دانشگاه که می شوند صبح و شب خواب ازدواج می بینند و خیلی احساس تنهایی می کنند.احتمالا چند صنم در واحد خواهران و چند خواهان هم در کلاس دانشگاه دارند.بحث های خوابگاهشان در حیطه ی ازدواج می چرخد و هر کسی که ثانیه ایی بیش تر نگاهشان کند یک دل نه صد دل عاشقش می شوند.

سه؛این طرف بام:

هیچ تصوری حتی از سال آینده شان ندارند،چه برسد به آینده ی دور!ماه محرم مشکی می پوشند،ریش می گذارند،نماز می خوانند و حسابی توبه می کنند و می شوند مومن.خدا را بعضا با راه هایی بسیار جدید و نوین(ویرایش 2008)می شناسند و از این که در هیچ قید و بندی نیستند حسابی خوشحال اند.پول را خیلی دوست دارند و دلشان غنج می رود برای ماشین های مدل بالا؛های کلاس!

سه؛آن طرف بام:

هیچ تصوری حتی از سال آینده شان ندارند،چه برسد به آینده ی دور!ماه محرم که می رسد تا سال آقا مشکی می پوشند!ترجیحا دندان های جلویی شان شکسته است و خیلی دوست دارند کل خلق الله با همان روشی که خودشان زندگی می کنند زندگی کنند.هر کس که در جرگه ی خودشان نباشد می شود ملحد و معاند و کافر و مرتد،و قتلش واجب!خاص بودن را دوست دارند و دلشان غنج می رود برای موتور هزار.

چهار؛هر دو طرف بام:

نه دنیا را می شناسند و نه آخرت را.هر کاری که می کنند یک دلیل محکم دارند:"بگذار حال بکنیم دیگر!"برای رویارویی با یک مردار به ظاهر زیبا هیچ آمادگی ندارند.فکر می کنند کل عمرشان به همین حالت می گذرد.(شاید هم بگذرد)

نتیجه گیری اخلاقی:

یکی بیاید کمک.نرده کشیدن دور بام فایده ای ندارد.باید نسل سوم بفهمد که اگر بیفتد می میرد.او فکر می کند اگر بپرد پرواز می کند.راستی!اصلا هدفمان پرواز است؟؟!!


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ مویه -- وبلاگ لبگزه -- وبلاگ بچه های آسمان -- امید -- وبلاگ تردید خاکستری -- وبلاگ رویش رهپویان -- وبلاگ حریم یاس

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۸۷ ، ۰۱:۰۰
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و پنجم-بها:3 دقیقه

بسم الله

نامه ای به مسیح پیامبر
شما بگو ما را ببخشد

 

مشق شب:در مقابل دوست شجاعیم و در برابر دشمن...

از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد:ترس‌ چیست‌؟فرمود:

دلیرى‌ بر دوست‌ و گریز از دشمن‌.

تحف‌ العقول‌ ، ص‌227

سلام بر مسیح پیامبر!

این روزها نمی دانم چه حالی دارید.نمی دانم که آیا آن لبخند همیشگی گوشه ی لبتان هست یا نه.نمی دانم که دلتان چه قدر خون است.حتی در این شک دارم که دیگر به ما به دید یک همراه نگاه کنی.

پیامبر خوب خدا!

می دانم که نه از دست هلندی ها ناراحتید و نه از دست امریکایی ها.نه از آن نماینده ی خدانشناس دل خونید و نه برای ساخت فیلم هایی هم چون فتنه چشم هایتان بارانی است.اما می دانم که دل خوشی از ما ندارید.می دانم که می دانید آخرین فرستاده ی خدا،محمد مصطفی - که سلام و صلوات خدا بر شما و او و تمامی خاندان پاکش باد - از دست ما به شما گله کرده است.نمی دانم چگونه این کوتاهی را از دل شما و ایشان در بیاوریم.

فرستاده ی پاک خدا!

می دانم که لحظه هایتان بسیار بیش از این ارزش دارد تا بنشینید و حرف های بی سر و ته بنده ی خطاکار خدایتان را بخوانید.برای همین هم زیاد طولانی نمی نویسم.فقط می خواهم بگویم که سلاممان را به آخرین پیام آور وحی برسانید و بگویید که مسلمانان از شما عذر می خواهند.می دانم که دل شما هم از ما آرام نیست.اما شفاعت شما نزد نبی خدا برنمی گردد.

روح خدا!

سلام ما را - با پاک ترین احساسات - به مصطفای خدا برسانید و بگویید مسلمانان از شما عذر می خواهند.او رحمتی برای هر دو جهان است...می بخشد...اما برای بعدش نگرانم.می ترسم او ما را ببخشد و باز فتنه ای دیگر برپا شود.مایی که برای خودی ها مثل شیر شجاعیم و برای دشمنانمان مثل... .

خوب خدا!

دعا کنید زودتر بیدار شویم و اتحاد ملی و انسجام اسلامی مان را از کلیشه خارج کنیم...دعا کنید زودتر بیدار شویم و انقلاب کنیم...دعا کنید بیدار شویم یا مسیح...!

تمام شد!


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

سایت ایران 1404 -- وبلاگ رهیاد -- وبلاگ حریم یاس -- وبلاگ چیستا -- وبلاگ تردید خاکستری -- فاطمه -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- محمودی -- وبلاگ آتش عشق -- وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند -- وبلاگ به دنبال واژه می گردم -- وبلاگ صبح سفید

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۸۷ ، ۱۲:۰۰
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و چهارم-بها:1 دقیقه

بسم الله

کسی نیامده است این جا که بماند
که دارد این ایاب ما ذهابی...

 

مشق شب:مهر دگران را ز دل خود یله کن...

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه مى یابد و بر معلوماتش افزوده مى گردد و به سادگى مى تواند دیگران را هدایت نماید.

إحقاق الحقّ : ج 11، ص 238، س 2

اگر هر چی دلتون می خواد،خلاف کنید.ببینید خدا چی می گه.چراغ قرمز ماشین ها نمی رن.اما چراغ سبز می رن.حروم هم همین طوره.اگر به حروم رسیدی چراغ قرمزه.اگر به سبز رسیدی،حلاله،برو!
اون هایی که تو چراغ قرمز ترمز می کنند دو جورند.یک وقت برای احترام به قانون مملکته.یک وقت برای ترس از جریمه.اون چنگی به دل نمی زنه.حالا دعا کنید ما برای احترام به قانون و احترام به خدا عبادت کنیم.

***

دعا کنید به هیچ چیز [دل بستگی] نداشته باشیم...اگر ما به این جا برسیم کارمون درسته.منتها دلمون این ور اون وره.فایده نداره.

***

این راه راه درازیه.کار هر کسی نیست.راه،راه دوریه.این قدر افراد اومدن،هلاک شدن،از بین رفتن؛به مقصد نرسیدن.ای خدا!ما رو به مقصد برسون.

از بیانات استاد فقید،حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمت الله علیه)


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

وبلاگ کبوترانه -- صبا -- پرنیان -- وبلاگ طعم عسل -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ مداد سیاه -- وبلاگ هم سرا -- وبلاگ تردید خاکستری -- مهاجر -- وبلاگ سرزمین نور -- وبلاگ رهیاد -- حاجی -- وبلاگ امام حسن مجتبی(علیه السلام) -- وبلاگ بچه های آسمان -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ مبارز -- وبلاگ چیستا -- وبلاگ شهیده ی غریب -- وبلاگ به دنبال واژه می گردم -- وبلاگ اینجا چراغی روشنه

۰ نظر ۲۴ فروردين ۸۷ ، ۲۳:۵۶
حسن میثمی