هفته ی وحدت و جشن عمرکشان!
سال چهارم-(دوره ی جدید)-شماره ی اول-بها:4 دقیقه
بسم الله
هفته ی وحدت و جشن عمر کشان!
معلم محکم به روی میزش می کوبد.ظاهرا،تعطیلات 13 روزه باعث شده است که بچه ها با هم حرف های زیادی را داشته باشند:«سااااااکت!!پنج دقیقه اس که دارم نگاهتون می کنم.خجالت نمی کشید؟سمیعی!با تو هستم.ساکت دیگه دختر.همین امروز والدینت پیشم بودند.»رگ خواب کلاس یا همان رمز سکوتش همین بود.تا اسم یکی از دانش آموزان برده می شد،همه ساکت و بی سر و صدا -حتما از ترس نبرده شدن اسمشان- سر جایشان می نشستند.
کلاس که ساکت شد معلم بعد از احوالپرسی و پرسیدن از بچه ها که تعطیلات را چه کار کردند،شروع کرد:«دو روز پیش،یعنی یک شنبه دوازدهم،آغاز هفته ی وحدت بود.این یعنی ما الآن در هفته ی وحدت هستیم.تا دلتان بخواهد در این مملکت روز برای اصناف و افراد و موضوعات مختلف داریم.اما یاد گرفتیم که یکی را تبریک بگوییم و یکی را تسلیت.دیگه فکر نمی کنیم که...»هنوز حرف های معلم تمام نشده بود که رضازاد داد زد:
- خانم اجازه!می شه بریم دستشویی؟
هیچ کس جرات خندیدن نداشت.اما خنده ی یکی از بچه ها در آخر کلاس،بمب خنده را منفجر کرد.تا حدی که خود معلم هم خنده اش گرفت.اما خودش را کنترل کرد و با صورت اخم کرده به رضا زاد گفت:«چند دقیقه اس که زنگ خورده؟می ری و سریع هم برمی گردی ها.شیرفهم؟»رضا زاد با تکان دادن سرش،به معلم اطمینان داد که حتما زود برمی گردد.
- خوب بچه ها چی می گفتم؟آها...توی مناسبت های تقویمی به این فکر نمی کنیم که چرا این روزها،به این نام ها رقم خورده.یکی از همین روزها و هفته ها هم،هفته ی وحدته.هفته ای که اهل تسنن و شیعیان به صورت نمادین،برای وحدت خودشون انتخاب کردن.دلیلش رو هم که حتما می دونید.خوب.حالا هر کس دوست داره بگه چی از وحدت شیعه و سنی می دونه؟اصلا چرا لازمه؟
- خانم اجازه!به نظر ما اصلا وحدت لازم نیست.چرا باید ما کوتاه بیایم و سنی ها ککشون هم نگزه؟
- اجازه!به نظر ما شیعه ها و سنی ها برای این که دندون های امریکا رو تو دهنشون خورد کنن باید با هم باشن.
- خانم ببخشید ها!اما از قدیم و ندیم گفتن عرب و عجم آبشون توی یه جوب نمی ره.وحدت چیه؟ولشون کنید این شیوخ بی غیرت عرب رو.
- ببخشید خانم!حیف که رهبرمون گفته وحدت.و گرنه پدرشون رو در می آوردیم.
- خانم!ما که سعی می کنیم وحدت رو حفظ کنیم.فقط سالی یک بار می ریم جشن عمر کشون.خانم!نمی دونید چه حالی می ده.من که توی مردونه نبودم.اما داداشم تعریف می کرد،می گفت یه آقا با لباس قرمز به مردم نمی دونم چی چی فیل تعارف می کرده.البته مجلسی که ما بودیم زیاد نبود.اما داداشم اینا یه مجلسی رفته بودن می گفت خیلی حرف های بدی زدند که بابام و داداشم اومدن بیرون...
- خوب بچه ها!کافیه.حرف های خوبی زدید.خیلی ممنون.یکی از بچه ها گفت که وحدت لازمه.یکی دیگه گفت نه.اما من یه چیزی بگم و این موضوع رو ببندیم بریم سراغ درس.
ببینید بچه ها!چیزی که به رفتارهای ما هویت می ده،هدف های ماست.وقتی اهداف ما بزرگ تر می شن،نیازمند به کارگیری لوازم و امکانات بیش تری هستیم.خیلی خلاصه و کلی و ساده بگم.مثلا وقتی هدف ما اینه که جلوی دزدی که قصد دزدی خونه ی ما رو داره مقابله کنیم و از خونه مون حفاظت کنیم،حتی امکان داره با همسایه بغلی مون که خیلی هم باهاش بدیم و دیروز سر یه مسئله ای با هم بزن بزن داشتیم موقتا یا دائمی آشتی کنیم تا پدر آقا دزده رو در بیاریم...
خوب بچه ها...فکر می کنم کافی باشه.اونی که قرار بود بگیره باید تا حالا گرفته باشه.حالا بریم سراغ درس...
پچ پچ بچه ها فضای کلاس را پر کرد.بچه ها که اصلا دوست نداشتند درس شروع شود سعی می کردند به بهانه های مختلف،شروع درس را به تاخیر بیندازند.یکی از بچه ها از آخر کلاس فریاد زد:
- خانم اجازه؟رضا زاد هنوز نیومده...بریم دنبالش؟
- نخیر.خودش پا داره.میاد.
- خوب پس صبر کنین تا بیاد.عقب می مونه ها!
مشق شب:همه ی حواس ها جمع،نگاه ها به تخته،دارم مشق شب رو می گم ها...!
امام حسن(علیه السلام)فرمودند:
رأس خردمندى،همزیستى نیکو با مردم است.
کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص 147
با تشکر از دوستانی که در مطلب گذشته کامنت گذاشتند:
وبلاگ منتظران -- دلارام -- وبلاگ بر بال های پرنده ی آبی -- وبلاگ زیرو -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ بچه+ -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ امام حسن(علیه السلام)
سلام خدمت برادر بزرگوارم. خوبید؟
سال نو مبارک
انشاا... سالی سرشار از سلامتی و برکت در پیش داشته باشید
قالب جدید هم مبارک باشه. خیلی قشنگه
به امید ظهور مهدی موعود (عج)