...و در آن برههی زمانی که توطئه ها آغاز شد؛از خلافت به ناحق کنارت راندند.اما تو بودی که با اقتدار و تدبیر بی بدیل بر دل مردم حکومت می کردی و باعث ناراحتی بدخواهان اسلام همچون معاویه می شدی...معاویه فساد را به حد اعلی رسانده بود،آن وقت به مورخان رشوه می داد که دربارهی تو به دروغ بنویسند!اما باز تو با صبر و بردباری زخم زبان ها را به جان خریدی و هیچ نگفتی تا آن ها رسوا شدند...اما تو مظلومی! این را همه می دانند و هیچ کس نمی داند!!حتی در طواف کعبه هم سعی در ترور تو داشتند و نیزه ای زهر آلود را در پای مبارکت فروبردند1. ولی تو می دانستی که توسط همسرت،همرازت،جعدهی ملعون شهید می شوی و باز خودت بودی که چندی قبل از مسمومیت جانسوزت فرمودی:من به وسیلهی زهر از دنیا می روم2.و وقتی به تو عرض داشتندکه:مولانا!چرا جعده را طلاق نمی دهی؟مظلومانه پاسخ گفتی:من چگونه چنین کنم در حالی که هنوز جرمی واقع نشده است؟
جعده؛دختر اشعث بن قیس؛خائن بزرگ عضر حکومت علی(علیه السلام)...برادر این زن همان کسی است که در شهادت مسلم(علیه السلام)و قتل حسین(علیه السلام)شرکت داشت؛مادرش خواهر ابوبکر است؛وعده های پوچ ازدواج با یزید و پول های کلان او را وسوسه کرد که به راحتی حسن(علیه السلام)را به قتل برساند و کاری کرد که تا دنیا دنیاست لعنت شیعیان و عاشقان حسن(علیه السلام)را برای خود بخرد!وی زهر را از معاویه-که لعنت خدا بر او باد-ستانید و توطئهی قتل را در برنامهی فطاری امام ترتیب داد و زهر را در یک کاسهی شیر ریخت...
روزی گرم بود.مدینه روز پرکاری را پشت سر گذاشته بود و کم کم آفتاب غروب می کرد،اما پیشاپیش می دانستی که روز دیدار معشوق است و آن روز را روزه داشتی...هنگام افطار بود...با نام معشوق روزه را باز کردی و با یاد او کاسهی شیر را نوشیدی،در حالی که زمزمه می کردی:
خدایا خسته ام از این شهر و دیار ***** که بین کوچه اش خزان دیدم بهار
مگر عاقبت بشوید از نظر *****حدیث سینه و هجوم میخ در 3
و دستان پینه دوخته ات را بالا بردی تا با او صحبت کنی...
إنّا لله و إنّا إلیهِ راجِعون...وَالحمدُلِلّهِ عَلی لِقاءِ محمّد سیّد المُرسَلین و أبی سیّد الوَصیین و امّی سَیدةِ نِساء العالمین4.
و رو به جعده کردی و فرمودی:
ای دشمن خدا!مرا کشتی؛خدایت ترا بکشد.به خدا قسم پس از مرگ من،کسی بهتر از من نخواهی یافت.او تو را فریب داده است.خداوند او و تو را خوار گرداند5.
و بر اثر آن به بستر رفتی؛و حسین(علیه السلام)و زینب(سلام الله علیها)و اهل بیت خبردار شدند...به فکر معالجه افتادند؛اما سمی خطرناک بود و در سراسر وجود تو ریشه داونیده بود.جناده از دوستان خالص تو،به بالای سرت آمد و وقتی طشت پر از خون را دید پرسید:چرا معالجه نکنی؟و مظلومانه تر از پیش و عاشقانه تر لب به سخن گشودی:مرگ را به چه چیز می توان معالجه کرد؟این فرمودهی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)است که ما را خبر داد که برای او 12 خلیفه و امام خواهد بود که 11 نفر آن از نسل فاطمه اند و همگان به زهر یا به تیغ کشته خواهند شد6.
و حال وقت عشق بازی با برادر است...چگونه می خواهی او را آرام کنی؟بیتابی می کند؛او را در کنار خود می نشانی و وصایا را یک یک گوشزد می نمایی:برادرم...حسینم...نکند احسان به اهل و خانواده را فراموش کنی...از این پس تو سرپرست آنان هستی...مرا در کنار قبر جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)دفن کن،اما اگر مخالفت کردند مبادا خونی در پای تابوتم ریخته شود...مرا به بقیع ببر7.
حسین(علیه السلام)پرسید:ای برادر!حالت را چگونه می یابی؟و پاسخ گفتی:خود را در نخستین روز زندگی در آن سرای می یابم و آخرین روز از حیاتم در این دنیا!و بر پدر و مادر و جدم وارد می شوم.
دست حسین(علیه السلام) را در دست می گیری و می گویی:برادرم!هر آن گاه که فشار دهم بدان که از غم های این دنیا راحت شدم و به سرای ابدی شتافتم.و بعد از ساعتی مشغول ذکر و دعا و تلاوت قرآن شدی و از معشوق عهد گرفتی که تو را تا آخرین لحظات همدم باید . ناگهان دستان حسین فشرده شد...وای...ای وای...خواهرم زینب بیا...
بانگ زینب سر زد امشب از سرای مجتبی(علیه السلام).........
پاورقی:
1-البلاء و التاریخ،ج6،ص5
2-حیاة الحسن(علیه السلام)،ج2
3-حمید فرجی
4-سپاس خداوند را که ما را به لقای محمد آقای پیامبران،پدرم علی که آقای اوصیانت و به دیدار مادرم فاطمه که بانوی زنان جهان است موفق کرد.
5-تحف العقول،ص391
6-ناسخ التواریخ،مجلد امام حسن(علیه السلام)،ج2 --- حیاة الحسن(علیه السلام) و...
7-اعیان الشیعه،ج4،ص79
رحلت جانگداز پیامبر گرامی اسلام؛حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم)و هم چنین شهادت سیب خوشبوی ایشان؛امام حسن مجتبی(علیه السلام)و امام رضا(علیه السلام)را به ساحت مقدس آقا امام زمان(ارواحنا له الفداء)و مقام معظم و معزز رهبری؛حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)و شما سیب خوشبویی محترم تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.
التماس دعا