امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین
سال هشتم، شماره‌ی هفتادوپنجم، بها: ۹ دقیقه


مدینه

امام حسن علیه السلام فرمودند: ما از خاندانى هستیم که خداوند با اسلام گرامی‌مان داشته است و ما را برگزیده، انتخابمان کرده است و هر گونه پلیدى و رجس را از ما دور کرده و کاملاً پاک‌مان گردانیده است. [أمالی شیخ الطوسی، ص ۵۶۲، ح ۱۱۷۴]

/شنبه 30 اردیبهشت 1391/

این‌جا همه چیز امریکایی است. اکثر خودروهای مردم، خودروهای ساخت امریکاست. مثل فورد و شورولت. خودروهای ژاپنی و کره‌ای هم به چشم می‎‌خورند. اما هیچ وقت یک خودروی فرانسوی را این‌جا ندیدم.

در امریکایی بودن عربستان همین بس که فرچه‌ها و تی‌هایی که با آن حرم را می‌شویند هم رویش یک اتیکت بزرگ دارد: Made in USA. تمام تأسیسات حرم را هم ظاهرا ژاپنی‌ها و کره‌ای‌ها راه‌اندازی کرده‌اند. کارهای یدی مثل بنایی و امثال آن هم به عهده بنگلادشی‌ها، فیلیپینی‌ها، هندوها و چند ملیت دیگر است.

البته در اجناس بازار، چیزی به جز جنس چینی یافت نمی‌شود. انگار که عربستان محل مچ اندازی قدرت‌های بزرگ اقتصادی دنیا باشد!

این‎‌ها را روز سوم فهمیدم. اصلا انگار فهمیدن همین‌ها باعث شد صبح روز سوم چشمانم را باز کنم و ببینم آن‌قدر سرِ ساعت زده‌ام و خاموشش کرده‌ام که یک ساعت از وقت اذان صبح گذشته است. خیلی بروی در نخ دنیا، فیتیله‌پیچ می‌شوی.

ساعت 10:30 جلسه توجیهی کاروان بود. در طبقه منفی3. با چند چراغ کوچک و تهویه‌ای نسبتا خراب! یک شبه کعبه و ما یتعلق‌به آن‌جا درست کرده بودند و حاجاقا احکام احرام را برایمان گفت.

بعد هم گفت که قرار است ساعت 17 برای بازدید از چند مسجد به داخل شهر برویم. ما هم بعدش رفتیم حرم. البته کمی بیش‌تر سعی کردم حواسم را از دست فروش‌ها و مغازه‌های اطراف حرم پرت کنم.

***

بعدازظهر، چند دقیقه گذشته از ساعت 17، به سمت منطقه مساجد "مصلی" راه افتادیم. از کنار مسجد "ابوبکر" گذشتیم و رسیدیم به مسجد "الغَمامه" غمامه یعنی ابر. جایی که به دلیل خشکسالی پیامبر(ص) نماز باران خواندند و تا چند روز آن‌قدر باران بارید که دوباره پیامبر(ص) دعا کرد تا باران قطع شود.

همه این‌ها را حاجاقا گفت. داشت موضوعات مربوط به مسجد را توضیح می‌داد که یک مأمور لباس شخصی سعودی آمد و به حاجاقا گفت که سخنرانی و تجمع ممنوع است. صحبت‌های حاجی ناتمام ماند. صدای ملت درآمد.

مسجد غمامه

بعد از آن‌هم از حرم عبور کردیم و به مسجد معروف "مباهله" رفتیم. البته کنارش ایستادیم و حاجاقا چند خطی درباره واقعه مباهله توضیح داد. از آن‌جایی که با مسجد به اندازه یک بزرگراه فاصله داشتیم، کسی نبود که اذیت‌مان کند. حاجی هم کامل توضیح داد.

بعد از آن هم سراغ مسجد "ابی‌ذر" یا همان ابوذر رفتیم. در مسجد بسته بود. خادم مسجد یک پیرمرد افغانی بود که اتفاقا خیلی باحال و حوصله بود. حاجی گفت این خادم مهربان است. در را باز می‌کند. همین اتفاق هم افتاد. خادم با خنده، حاجی را در آغوش گرفت و در مسجد را باز کرد تا در آن‌جا نماز بخوانیم.

این مسجد، محل عبادت پیامبر(ص) بوده است و در یکی از روزهای عبادت، فرشته وحی بر او نازل می‌شود و خبر می‌آورد که خداوند از این پس صلوات بر تو را، برابر با صلوات با خودش قرار داده است. پس از آن پیامبر(ص) به پاس این نعمت، سجده شکر طولانی به جای آورد. ابوذر هم زرنگی کرد و محل سجده پیامبر را نشانه گذاشت و پس از آن برای عبادت و سجده به این مکان می‌آمد.

چند رکعت نماز در مسجد ابوذر، ما را به اذان مغرب نزدیک‌تر کرد. برای همین سریع برگشتیم به سمت حرم تا نماز مغرب را به جماعت بخوانیم.

***

ضریح مبارک پیامبر(ص) در ساعات عادی فقط برای آقایان قابل زیارت است. البته همانش هم قابل زیارت نیست. چند شرطه ایستاده‌اند و اگر ثانیه‌ای توقف کنی، تذکر می‌دهند که حرکت کن و قبله دعا به این سو نیست.

اما 3زمان بعد از نمازهای روزانه به مدت حدود 3ساعت، درهای ضریح تا محدوده مشخصی برای خانم‌ها باز می‌شود. شناسایی نقاط مهم حرم هم از یک تازه وارد برنمی‌آمد. حاجاقا هم که زمان زنانه شدن حرم، نمی‌توانست برای توضیح به حرم برود. همه این‌ها باعث شده بود صدای اعتراض خانم‌های کاروان بلند شود.

همسر معاون کاروان، چندین بار به حج مشرف شده بود و به نقاط مهم حرم نبوی اشراف داشت. قرار شد ساعت 21:30 خانم‌ها بروند برای زیارت روضه رضوان. یعنی تقریبا همان محدوده اطراف ضریح. همین شد که من تنها شدم. تنهایی که برای خودم خیلی مفید بود. کمی به کارهای روزمره‌ام رسیدم و بقیه وقت را هم با حاجاقا در لابی هم صحبت شدم.

نزدیک به ساعت 12 بود که همسر برگشت. روز سوم هم تمام شده بود. از مدینه‌مان، تنها مانده بود یک روز و نیم.

۹۱/۰۳/۰۲
حسن میثمی

سفرنامه

حج نامه

نظرات  (۳)

زیارت قبول.دیگه می دونم دعا می کنید دادا(به قول فسقل)
۰۴ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۰۲ صفایی نژاد
میدانم غمهای دنیا در دلت است در این یک روز و نیم باقی مانده و شاید روزهای بعدش. برای همین حرفی نمیزنم جز اینکه دعا کنی برای همه
شهید مجتبی علمدار: برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.امشب ما را یادت نره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی