امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

فاصله ی ما با کوفیان بی وفا...؟

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۸۶، ۱۰:۵۶ ق.ظ

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی نوزدهم-بها:1 دقیقه

بسم الله

تو چه فکر می کنی؟
فاصله ی ما با کوفیان بی وفا...؟

 

مشق شب:شما فکر می کنید ما با کوفیان 1400 سال قبل چه قدر فاصله داریم؟

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

اى‌ اهل‌ کوفه‌!بدانید که‌...وفاى‌ به‌ عهد جوانمردى‌ است..‌. .

ترجمة‌ الامام‌ الحسن‌ ، ص‌167

هیئت و سینه زنی و تکیه و روضه به کنار.بیا در این محرم به این جواب برسیم که ما با کوفیان 1400 سال قبل چه قدر فاصله داریم؟آن ها که عهدی را وفا نکردند؟ما چه عهدی با آقایمان بستیم؟ما کجاییم؟آن ها کجایند...؟

نصیحت کننده ها خیلی بودند.

می گفتند:"نرو"

می گفت:"خدا می خواهد مرا کشته ببیند."

می گفتند:"لا اقل زن و بچه ات را نبر."

می گفت:"خدا می خواهد آن ها را هم اسیر ببیند.کار این امت درست نمی شود مگر با کشته شدن من و اسیر شدن خانواده ام."1

1.به نقل از جلد پنجم مجموعه ی چهارده خورشید و یک آفتاب،آفتاب بر نی،زینب عطایی


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که در عرض این دو هفته به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:

وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ گروه فرهنگی مولاتی رقیه(س) -- هادی -- وبلاگ جزیره ی متروک -- حاجی -- وبلاگ آشنایی با پدر زمان -- سلام -- ناشناس -- وبلاگ صلیب نقره ای -- وبلاگ خبری آفتابلاگ -- مهاجر -- وبلاگ بچه های آسمان -- سلما -- وبلاگ یاران موعود -- وبلاگ تا تا صبح انتظار

۸۶/۱۰/۲۲

نظرات  (۱)

سلام؛
میخوام یه چیزی بگم؛
اوسط خرداد 68 یادتونه؟ نمیدونم شما چندسالتون بود و اون موقع هارو چقدر و چطور یادتون میاد ، اما من یه چیزایی یادمه. همه جا اشک بود و دعا. همه میترسیدن. مگه زندگی بدون امام میشه؟ مگه میشه بدون امام "بود" و "ادامه داد". بی هیچ اغراقی حتی اونایی که موافق و محب امام نبودن یه سئوال بزرگ توی ذهنشون بود: چی میشه؟ اگه امام نباشه چی میشه؟
مگه کسی جرات میکرد فکری داشته باشه؟
توی یه برنامه مستند بود که همین تردید و بهت از قول یه سیاستمدار آمریکایی بیان میشد. غیر از اینم نمیتونست باشه . عظمتی بی بدیل و بی نظیر که همیشه پیشتاز و پیشرو بود و همه حتی دشمنانش منتظر بودن ببینن حرکت بعدیش چیه تا تازه بخوان درباره اش فکر کنن یا مقاومتی نشون بدن.
توی دل ما اما یه غربت مهیب خونه کرده بود. هیچ وقت یادم نمیره که اون روز، روز واقعه، امتحان ریاضی داشتیم. رفتم و برگشتم اما چیزی غیر از بهت و غربت و بی کسی ندیدم.
صبح وقتی رادیو خبرو اعلام کرد خودم با همه سن کم بی اطلاعیم از دنیا فراوان گریه کرده بودم و... مادرم هم و... دوستانم و... معلمها و ... زنها و ... و مردهای توی خیابان
... بماند...
قصدم فقط این بود که بگم 40-50 میلیون جمیعیت که نه یه دنیا آدم و فکر و سیاست اون زمان...
آیا میشه باور کرد که "همه" با رفتن " یه نفر" غریب و بی کس بشن "حتی دشمناش"
با کدوم عقل آدمیزادی میشد از دنیا رفتن امام رو "منطقی و منصفانه" دونست؟
اما امام باید می رفت ... و دعا کرد... و رفت...
من با اون کسایی که از ترس جان و مالشون امام و مراد و ابدیتشونو تنها گذاشتن کاری ندارم،اما اگه ما بودیم چه می کردیم؟
چنین حکمتی رو چطور می پذیرفتیم؟
شاید خیلی با حرفهای شما مرتبط نباشه اما من به این سئوال فکر می کنم مثل گذشته.
چقدر ایمان لازمه تا آدم بتونه از دریچه چشم امام و مرادش آینده و ابدیت رو ببینه؟!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی