بابا آب داد دیگه شعار ما نیست
سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی یازدهم-بها:3 دقیقه
بسم الله
راستی!شعارمان چیست؟
بابا آب داد دیگه شعار ما نیست
اول مهر که می شود،همه آن هایی که اهلش هستند،می روند سراغ میز و نیمکتشان.از دانشجو و دانش آموز گرفته تا مدیر و معلم.همه و همه یک سال تحصیلی جدید را آغاز می کنند و آن را هم گرامی می دارند.برای دبستانی ها،کیف های پر از خوردنی برای زنگ تفریح؛راهنمایی ها،یک گونی سئوالات پاسخ داده نشده در ذهن؛دبیرستانی ها،شکلک درآوردن پشت معلم و کنکور و تست،و برای دانشگاهی ها هم،فصل استراحت(!!)دوباره از راه می رسد.فصلی که همه به جای غنی سازی اوقات فراغت،درباره ی رشد تحصیلی فرزندان این مرز و بوم سخن ها می رانند و قلم ها می فرسایند.البته این هایی که گفتیم دخلی به آن اصلی که می خواهیم بگوییم ندارد.درد دل بود.و این که بگوییم هر فصلی هم متناوباً برای خودش دغدغه هایی می آورد و می برد.و عجب از این دغدغه های فصلی!
پاییز که می شود،همراه با سوز برگ ریزان درخت ها،دغدغه ی سبک کردن ترافیک کلان شهرها،و از آن مهم تر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و این که مدارس دولتی هنوز پول می گیرند یا نه به صورت می خورد.ننه سرما،همراه با خود کلاس هایی با سقف باز در گوشه کنارهای این مملکت را به یاد مسئولان می آورد و به مجرد رسیدن بهار و پایان تعطیلات نوروزی،فکر امتحانات است که هر کس را مشغول می کند.تابستان هم که برای خود دنیایی دارد:غنی سازی اوقات فراغت،هدفمند سازی ساعات بیکاری جوانان و...
یادم می آید1 آن زمان ها که هنوز پیکان،برای خودش ماشینی بود و پیکان گوجه ای همانند تویوتا کمری در خیابان های تهران،چهار نعل می دوید مردم برای خودشان آرزوها داشتند.برای این آرزوها جان می دادند و سر می شکستند.همین آرزوها هم باعث شد که مردم از این رو به آن رو بشوند.همین شعارها مردم را تکان داد.همین که به جای «بابا آب داد» شعار «بابا جون داد،بابا خون داد» را سر دفترهای مشق شان نوشتند.همین که می دانستند چه می خواهند و چه نمی خواهند.
حالا که شعارهای قدیمی را که گفته ایم قدیمی اند.قبول!اما برای خودت شعاری داری؟آرزویی نوشته ای؟می دانی چی می خواهی از چه چیز می خواهی بپرهیزی؟
می دانی می خواهم چه بگویم؟در یک کلام،بگذار حرفم را بزنم.نمی دانم چرا اول مهر که می شود این سئوال در ذهنم گل می کند که چرا نمی خواهیم دوباره انقلاب کنیم؟انقلابی از جنس آن سال ها...پیکان...آرزو...بابا جون داد...شعار...چرا؟...
1.البته یادم نمی آید.یادم می آورند!
عکس هیچ ربطی به موضوع ندارد.بیخود دنبال ارتباطش نگردید!
مشق شب:تو؛مومنی یا کافر...؟!!
امام حسن(علیه السلام)فرمود:
اى فرزند آدم!از موقعى که به دنیا آمده اى،در حال گذراندن عمرت هستى.پس از آنچه دارى براى آینده ات[قبر و قیامت]ذخیره نما.همانا که مؤمن در حال تهیه ی زاد و توشه است؛ولیکن کافر در فکر لذت و آسایش است.
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13
بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6
با تشکر از دوستانی که در این هفته،نظر دادند و یاریمان کردند:
وبلاگ ماندنی -- وبلاگ کاغذ کاهی -- وبلاگ هیئت امام حسن مجتبی(ع) -- فهیمه -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ انسجام -- وبلاگ درد دل و خاطره -- وبلاگ هیئت -- وبلاگ نی نوا -- دلارام -- وبلاگ رهیاد -- سلما -- وبلاگ آشنایی با پدر زمان -- وبلاگ حریم یاس -- وبلاگ مصباح الهدایه -- وبلاگ تا صبح انتظار -- وبلاگ یاران ناب -- وبلاگ خط مقدم -- وبلاگ امام حسن مجتبی(علیه السلام)