امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۴ مطلب در شهریور ۱۳۸۶ ثبت شده است

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی یازدهم-بها:3 دقیقه

بسم الله

راستی!شعارمان چیست؟
بابا آب داد دیگه شعار ما نیست

اول مهر که می شود،همه آن هایی که اهلش هستند،می روند سراغ میز و نیمکتشان.از دانشجو و دانش آموز گرفته تا مدیر و معلم.همه و همه یک سال تحصیلی جدید را آغاز می کنند و آن را هم گرامی می دارند.برای دبستانی ها،کیف های پر از خوردنی برای زنگ تفریح؛راهنمایی ها،یک گونی سئوالات پاسخ داده نشده در ذهن؛دبیرستانی ها،شکلک درآوردن پشت معلم و کنکور و تست،و برای دانشگاهی ها هم،فصل استراحت(!!)دوباره از راه می رسد.فصلی که همه به جای غنی سازی اوقات فراغت،درباره ی رشد تحصیلی فرزندان این مرز و بوم سخن ها می رانند و قلم ها می فرسایند.البته این هایی که گفتیم دخلی به آن اصلی که می خواهیم بگوییم ندارد.درد دل بود.و این که بگوییم هر فصلی هم متناوباً برای خودش دغدغه هایی می آورد و می برد.و عجب از این دغدغه های فصلی!

پاییز که می شود،همراه با سوز برگ ریزان درخت ها،دغدغه ی سبک کردن ترافیک کلان شهرها،و از آن مهم تر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و این که مدارس دولتی هنوز پول می گیرند یا نه به صورت می خورد.ننه سرما،همراه با خود کلاس هایی با سقف باز در گوشه کنارهای این مملکت را به یاد مسئولان می آورد و به مجرد رسیدن بهار و پایان تعطیلات نوروزی،فکر امتحانات است که هر کس را مشغول می کند.تابستان هم که برای خود دنیایی دارد:غنی سازی اوقات فراغت،هدفمند سازی ساعات بیکاری جوانان و...

یادم می آید1 آن زمان ها که هنوز پیکان،برای خودش ماشینی بود و پیکان گوجه ای همانند تویوتا کمری در خیابان های تهران،چهار نعل می دوید مردم برای خودشان آرزوها داشتند.برای این آرزوها جان می دادند و سر می شکستند.همین آرزوها هم باعث شد که مردم از این رو به آن رو بشوند.همین شعارها مردم را تکان داد.همین که به جای «بابا آب داد» شعار «بابا جون داد،بابا خون داد» را سر دفترهای مشق شان نوشتند.همین که می دانستند چه می خواهند و چه نمی خواهند.

حالا که شعارهای قدیمی را که گفته ایم قدیمی اند.قبول!اما برای خودت شعاری داری؟آرزویی نوشته ای؟می دانی چی می خواهی از چه چیز می خواهی بپرهیزی؟

می دانی می خواهم چه بگویم؟در یک کلام،بگذار حرفم را بزنم.نمی دانم چرا اول مهر که می شود این سئوال در ذهنم گل می کند که چرا نمی خواهیم دوباره انقلاب کنیم؟انقلابی از جنس آن سال ها...پیکان...آرزو...بابا جون داد...شعار...چرا؟...

1.البته یادم نمی آید.یادم می آورند!


عکس هیچ ربطی به موضوع ندارد.بیخود دنبال ارتباطش نگردید!


مشق شب:تو؛مومنی یا کافر...؟!!

امام حسن(علیه السلام)فرمود:

اى فرزند آدم!از موقعى که به دنیا آمده اى،در حال گذراندن عمرت هستى.پس از آنچه دارى براى آینده ات[قبر و قیامت]ذخیره نما.همانا که مؤمن در حال تهیه ی زاد و توشه است؛ولیکن کافر در فکر لذت و آسایش است.

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13
بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6


با تشکر از دوستانی که در این هفته،نظر دادند و یاریمان کردند:

وبلاگ ماندنی -- وبلاگ کاغذ کاهی -- وبلاگ هیئت امام حسن مجتبی(ع) -- فهیمه -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ انسجام -- وبلاگ درد دل و خاطره -- وبلاگ هیئت -- وبلاگ نی نوا -- دلارام -- وبلاگ رهیاد -- سلما -- وبلاگ آشنایی با پدر زمان -- وبلاگ حریم یاس -- وبلاگ مصباح الهدایه -- وبلاگ تا صبح انتظار -- وبلاگ یاران ناب -- وبلاگ خط مقدم -- وبلاگ امام حسن مجتبی(علیه السلام)

۰ نظر ۳۱ شهریور ۸۶ ، ۰۸:۴۳
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی دهم-بها:1 دقیقه

ندای ربنا به گوش می رسد...آیا حاضری...؟
آمده ام که سر نهم...

و اینک معبود است که تو را می خواند.کلی میهمان دارد که شاید به فکرت هم نرسد چه قدر آنان را عزیز داشته است.درهای جهنم را برای او بسته است.دست و پاهای بدخواهش را در غل و زنجیر کرده است و حتی گفته که لحظه لحظه های تنفسش برای من ذکر است.
در این یک ماه،همه چیز این دنیا برعکس می شود.مردم خوب می شوند.گناه کاران،بیش تر مواظبند و...
اگر در دیگر ماه ها،لازم بود هزاران هزار ذکر بگویی تا سیمت وصل شود،در این ماه 24 ساعته به بالا وصلی!
اما،از شما چه پنهان؛نمی دانم چرا دیگر فراخوان عاشقی خدا دلم را نمی لرزاند...یعنی من عاشق نیستم؟نمی دانم چرا دیگر برای لحظه های عبادت ثانیه شماری نمی کنم؟
خدا هم در این یک ماه...

دلت را خانه ی ما کن...مصفا کردنش با من...


مشق شب:چه بگویم که در این ماه،لحظه لحظه اش مکلفیم.دیگر مشق شب سیب خوشبو راه به کجا می برد؟

آمده ام که سر نهم *** عشق تو را به سر برم

ور تو بگویی ام که نی *** نی شکنم،شکر برم


با تشکر از دوستانی که در این هفته کامنت گذاشتند و همراهی کردند:

وبلاگ انسجام -- وبلاگ یاوران ولایت -- وبلاگ درد دل و خاطره -- وبلاگ موسسه فرهنگی نوای علی اکبر(ع) -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ تخصصی حجاب -- وبلاگ تا صبح انتظار -- وبلاگ نای دلم -- وبلاگ پله پله تا ملاقات خدا -- سلما -- لینک باکس آفتاب باکس

۱ نظر ۲۲ شهریور ۸۶ ، ۱۱:۳۱
حسن میثمی

بسم الله

مدتی بود می خواستیم اسبابمان را به جایی بکشیم که میسر شد.از این پس ان شاءالله هفته نامه ی سیب خوشبو را در این نشانی دنبال کنید.(البته اگر دوست دارید)

به روز هم هستیم.

WWW.SIBEKHOSHBOO.IR

از پرشین بلاگ هم به خاطر همه ی خوبی ها سپاسگزاریم.

منتظر شما
یا علی

۱۶ شهریور ۸۶ ، ۲۳:۱۶
حسن میثمی

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی نهم-بها:4 دقیقه

بسم الله

این خسیس که می گویند یعنی چه؟
همه ی ما حمل و نقل عمومی هستیم!

ساعت 20:20-میدان ونک

تا چشم کار می کند،فقط خودروست.بشر هم که الی ماشاءالله!آن وسط ها میان خودروها لایی می کشد و عرض خیابان را می گذرد.در صف ایستگاه اتوبوس حدود 15 دقیقه ایست که ایستاده ام و دارم به حمل و نقل عمومی مان،که مثل صاایران هر روز بهتر می شود و اصلا بدتر نمی شود فکر می کنم!(یکی نیست بگوید موضوع مهم تر نبود؟چه بیکار!ملت به نان شب محتاجند!)206 راهور هم دائما پشت بلندگویش تذکر می دهد:«راننده پراید!حرکت می کنی یا ببندمت به جرثقیل؟»افسر راهور هم کم مانده بیفتد به پای مسافران منتظر مسافرکش ها،که جان مادرتان بروید آن طرف تر.اما اینگار به درخت می گوید.خلاصه!غلغله بازاری است این جا!

ساعت 20:30-همان میدان ونک-یک خورده آن طرف تر(چون صف ملت منتظر اتوبوس حرکت کرد!)

تا چشم کار می کند،فقط خودروست.خودروهایی که اهالی ادب "تک سرنشین" می نامندشان!حتما آقا و یا خانم خوش بوی مودب پشت رول هم یک سی دی آهنگ غیرپاستوریزه را داخل آن سیستم فضایی اش قرار داده و گوش می دهد که این طور به صندلی لم داده است و کلاچ و ترمز می کند.کولر هم که حتما روشن است؛یعنی اگر نباشد نمی شود.از اصل جدا بودن از حال جامعه عقب می مانی.این اصل می گوید حتی اگر پیکان هم داری(چه بسا کم تر از این خودروی ملی)شیشه ها را بکش بالا تا ملت فکر کنند کولرت روشن است.این قدر کلاس دارد که نگو!

ساعت 20:33-همان میدان ونک-داخل اتوبوس(البته با کمال افتخار،نشسته!)

ملت مشتاق به هر خودرویی که بگویی پیشنهاد می دهند:"رسالت؟مترو؟آقا جان مادرت!" خانم ها،به خصوص آن خانم ها،حرفشان بدجور برو دارد.رونیز و ماکسیما و پرشیا و قس علی هذاست که جلوی پایشان ترمز می کنند.اما خدا نکند آقا باشی،یا بانو!آن وقت است که باید خدا خدا کنی که یک خودرو با نوار نارنجی(ترجیحا)از راه برسد که حداقل روی سقفش جا باشد...تا چشم کار می کند فقط خودروست!

ساعت 20:45-بزرگراه شهید حقانی-داخل اتوبوس

پیرمرد کناردستی ام حسابی چانه اش گرم شده:«بدبختی ملت ما را می بینی؟تا کی می خواهیم اینطوری باشیم؟مردم چین و ژاپن را می بینی؟مثل برق دارن پیشرفت می کنن.اما ما حتی...» داشتم به حرف هایش فکر می کردم.البته قسمت دومش...مردم چین و ژاپن!

یک استادی داشتیم،می گفت:«چندین سال پیش که ژاپن بودیم،تازه اولین سال هایی بود که پیشرفت ژاپن شروع شده بود.مردم وقتی به یکدیگر سلام می کردند به جای حالت چطور است می پرسیدند:ناهار خوردی؟اگر طرف می گفت نه،می بردنش خانه شان یا همان جا یک رستورانی،ناهار مهمانش می کرد.»
حالا ما حتی حاضر نیستیم مسیری که بخواهیم نخواهیم مسیرمان است را با دو سه نفر دیگر(که نه قرار است صندلی های خودرویمان را قورت بدهند نه رویش نقاشی بکشند)طی کنیم.فکر کنم ژاپنی ها هم در دامنه ی گسترده ی لغاتشان عبارت "به من چه ربطی دارد" وجود دارد.اما توفیرش این است که این عبارت برای آن ها کاربردی ندارد و برای ما...!


مشق شب:خدا کند شما بخیل نباشید!
از حضرت امام حسن(علیه السلام)پیرامون بُخل سؤال شد.در جواب فرمود:

معناى آن چنین است که انسان آنچه را به دیگرى کمک و انفاق کند فکر نماید که از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخیره کرده و نگه داشته است خیال کند برایش باقى مى ماند و موجب شخصیّت و شرافت او خواهد بود.

أعیان الشّیعة: ج 1، ص 577، بحارالأنوار: ج 75، ص 113، ح 7


ببخشید؛چند لحظه!:یک مدت تقریبا طولانی نبودیم.مقصر اصلی اش پرشین بلاگ بود و آن هکرهای خدانشناسش که ما را به این روز انداختند.مدتی بود می خواستیم از پرشین بلاگ اسباب کشی کنیم که میسر شد.خلاصه!فکر کنید کل سیب خوشبو آمده این جا.هیچ فرقی نکرده.فقط یک کم پاستوریزه تر شده است.سیب خوشبو هم همان سیب خوشبوست.هر هفته پنج شنبه،ان شاءالله با یک شماره هستیم در خدمتتان.از تمام دوستانی هم که در این مدت نظر دادند ممنون.

وبلاگ زائر بقیع -- وبلاگ داستان های تخیلی من و اژدها -- وبلاگ آیین بهشت -- وبلاگ آقازاده -- وبلاگ بچه های آسمان -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- وبلاگ پله پله تا ملاقات خدا -- وبلاگ سرزمین نور -- وبلاگ ماه پنهانی -- وبلاگ عطش زار -- وبلاگ بوی بهشت -- دلارام -- آسمونی -- وبلاگ من خلوت نشین -- وبلاگ رهیاد -- وبلاگ مجنون الزهرا(س) -- وبلاگ فهیم -- وبلاگ حریم یاس --وبلاگ موسسه فرهنگی هنری نوای علی اکبر(ع) -- وبلاگ انسجام -- وبلاگ هدی -- وبلاگ یاوران ولایت -- ناشناس -- وبلاگ آشوبگران -- وبلاگ ایران -- لینک باکس برترین لینک ها -- وبلاگ منتظر -- وبلاگ ورود 13- ممنوع -- وبلاگ من حرف می زنم

۰ نظر ۱۵ شهریور ۸۶ ، ۰۴:۵۶
حسن میثمی