سال هشتم، شماره هفتاد و هشتم، بها: 5 دقیقه
امام حسن علیه السلام فرمودند: ما از خاندانى هستیم که خداوند با اسلام گرامیمان داشته است و ما را برگزیده، انتخابمان کرده است و هر گونه پلیدى و رجس را از ما دور کرده و کاملاً پاکمان گردانیده است. [أمالی شیخ الطوسی، ص ۵۶۲، ح ۱۱۷۴]
/چهارشنبه 3 خرداد 1391/
بعضی وقتها باید قاعدهها را بههم زد. نه اینکه کلا اعتقادت را بهش از دست بدهی. بلکه انگار باید بنا به خواسته دلت، اصلاحش کنی. برای یک مدت کوتاه. حتی چند روز.
نگاه کردن به مُهر در هنگام نماز هم از همان قاعدههاست که در روزهای حضور در خانهی خودش، باید کلا بیخیالش شوی. اصلا اینکه میگویند بعضیها(!) ممکن است سبب خیر بشوند، اگر خدا خواهد، همینجا مصداق دارد.
احترام ما به اهل تسنن برای عدم استفاده از مُهر در هنگام نماز در این دو هفته هم این حُسن را داشت. اینکه برای یک بار هم شده، لذت سر بالا آوردن هنگام نماز را بچشی و ببینی که دقیقا مرکز تمرکز دنیا روبهرویت قرار دارد. یعنی یک عمر در نمازها به مُهر چشم دوختی که حواست به خدا باشد، حالا دقیقا نشستهای جلوی خانهاش. حتی اگر مُهری هم در کار باشد، شایستهتر است که سرت را بالا بگیری و خودش را ببینی.
من این لذت را در همان نماز صبح اول با لباس احرام فهمیدم. بعد دیگر سرم را در هیچ نمازی جلوی خانهاش پایین نیاوردم. زُل زدم به خانهاش. آنوقت زمانیکه میگویی "اهدنا الصراط المستقیم" انگار میخواهی بپری پرده خانهاش را بگیری و ازش التماس کنی.
اصلا هر کس مکه مشرف شود و این لذت را نچشد، نصف عمرش بر فناست. آنجا قاعدهها عوض میشوند. باید آداب و ترتیب را کنار بگذاری و سفرهی دلت را باز کنی.
همین حس قوی بود که انگیزه میشد نمازهای سهگانه (البته پنجگانه برای برادران) را برویم خانه خدا. چشممان را بدوزیم به خانهاش و داد بزنیم "الحمدلله رب العالمین".
این روزها بیشتر شبیه خواب است. خیلی انتظار سفرنامه نداشته باشید. گرچه روز دوم مکهی ما کم اتفاق بود. اما لذت این کشف، انشاءالله تا سالها همراهیام خواهد کرد. خدا را شکر.