امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث29» ثبت شده است

سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی سی و پنجم-بها:3 دقیقه

بسم الله

این هفته همه می گویند جانباز...اما بقیه ی سال...
سهم ما

مشق شب:سهم ما در برابر «آن ها» چه قدر است؟

امام حسن(علیه السلام)فرمودند:

از پدرم‌ شنیدم‌ که‌ پیامبر خدا فرموده‌ است:هر کس‌ در قضاى‌ حاجت‌ برادر دینى‌ خود کوشش‌ کند، مانند این‌ است‌ که‌ نه‌ هزار سال‌ خدا را عبادت‌ کرده‌ باشد در حالى‌ که‌ روزها روزه‌ و شب ها مشغول‌ عبادت‌ باشد.

الفقیه‌ ، ج‌2 ، ص189

مرد [رو به عباس حیدری، ملتمسانه و مودبانه]:ببخشید! من خانومم قرص های قلبشون یادشون رفته متاسفانه بیارن، و سرشون مرتب داره سنگین می شه، و اگر بیفتن می دونین که... .می خواستم از محضرتون خواهش کنم که ما سهممون رو بدیم و... .

عباس حیدری:سهم چی رو آقا؟

مرد:سهم آزادی مون رو، اگه اجازه بدید.

.
.
.

مرد [کمی صدایش را بالا می برد]:بدتون نیاد، اصلا این کار شما زوره، غیر منطقیه، من اصلا باورم نمی شه که این سر و صداها به خاطر بیماری شماست. این یه بهانه است. مگه نه؟

زن [فریاد می زند]:شما مقاصدتون سیاسیه و ما رو ملعبه ی دست این سیاست بازی هاتون کردین. کیه که نمی دونه که شما به اندازه ی کافی از این جنگ غنائم بردید. یخچال، کولر، تلویزیون، بلیط هواپیما، حق تحصیل دانشگاه و هزار چیز دیگه که من نمی دونم. پس دیگه چی می خواید؟

[عباس سمت در آژانس می رود]

اصغر:چی شده عباس؟

[عباس کرکره های آژانس را بالا می کشد، رو به مردم]

عباس حیدری:بفرمایین برین. همه ی اون هایی که فکر می کنن ما یخچال و کولر و دانشگاه گرفتیم، حالا خوشی زده زیر دلمون، بیان برن. ما توقعی نداشتم. ما سر زمین بودیم با تراکتور، جنگ هم که تموم شد برگشتم سر همون زمین؛ بی تراکتور. آقاجان ما دفترچه بیمه هم نگرفتیم. حالا خیلی برامون زوره. خیلی زوره یه همچین تهمت هایی بزنن. یه همچین حرف هایی بشنوم.
خواهر با شمایم! شما سهمتان را دادید. سهمتان همین نیش هایی بود که زدید. دست شما درد نکنه. حالا تا قلبتان از کار نیافتاده، بفرمایید برید. بیاین برین...

بخشی از فیلم آژانس شیشه ای، ابراهیم حاتمی کیا


ببخشید!چند لحظه:از شنیدن خبر فوت مادر و برادر 12 ساله ی محمد کمالی(حریم یاس) حسابی شوکه شدم. ان شاء الله مراسم شب هفتم آن دو بزرگوار روز سه شنبه 15 مرداد ماه ساعت 18 الی 19:30 در خیابان خراسان، خیابان لرزاده، مسجد لرزاده برگزار خواهد شد. محمد جان! از همین جا تسلیت.


و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ در این هفته لطف کردند.

۰ نظر ۱۳ مرداد ۸۷ ، ۰۶:۳۴
حسن میثمی