سال پنجم-(دوره ی جدید)-شماره ی بیست و هفتم-بها:2 دقیقه
بسم الله
شهر ما سیاه و سفید شده است.نه؟
کفش هایم
مشق شب:خیلی مسائل را فراموش کرده ایم...باید دوباره یادمان بیاید امام حسن(علیه السلام)فرمودند: آغاز نمودن به بذل و بخشش پیش از درخواست و تقاضا،از بزرگ ترین شرافت و بزرگى هاست. از هر معصوم چهل حدیث، ص 117 |
آن قدر عجله داشتم و بی حوصله بودم که دیگر وقت و حوصله ای برای جفت کردن کفش هایم نداشته باشم.چکشی هشت رکعت را سر هم کردم و فرستادم هوا!دروغ هم که کنتور ندارد!
سلام رکعت چهارم از نماز دوم را داده و نداده بلند شدم و از نمازخانه اداره آمدم بیرون.اولش خیلی جلب توجه نکرد.اما بعدش کلی فکر کردم.یادم آمد که من مسلمانم.دیدن این صحنه ها - علی القاعده - باید برایم عادی باشد؛اما نبود!
***
کفش هایم و کفش های دیگران همگی جفت شده بود.جهتش هم برعکس شده بود؛یعنی آماده ی پا کردن و حرکت کردن و سرعت بیش تر دادن به این زندگی لعنتی... .اما بعضی وقت ها با سرعت که روی سرعت گیرها بروی شاسی هایت حسابی جا می خورند!
***
جا خوردند!
و...آن ها:با تشکر از دوستان خوب و مهربانی که به حقیر و این وبلاگ لطف کردند:
سایت ایران 1404 -- وبلاگ صبح سفید -- وبلاگ خاک انداز -- وبلاگ مبارز -- وبلاگ پریشانی -- وبلاگ شب های شعر شاعر شنیدنی است -- امید