امام حسن(ع)؛ سیب خوشبو

موضوعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از نگاه «سیب خوشبو»

حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای حسن! تو «سیب خوشبو»، محبوب و برگزیده خالص قلب من هستی...

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۳۱ خرداد ۹۵، ۱۹:۴۰ - بشرا
    افرین

۵ مطلب در خرداد ۱۳۸۳ ثبت شده است

با سلام و عرض معذرت از اینکه وبلاگ دیر به روز شد.از این هفته قصد داریم داستان ناخدا را در چند قسمت برایتان در وبلاگ بیاوریم.هر قسمت بسیار کوتاه است تا شما هم حوصله تان سر نرود.نویسنده‌ی این داستان حقیر هستم که مطمئنا منتظر پیشنهادات و انتقادات شما خواهم بود.


ناخدا(قسمت اول)

هوا گرم بود و خورشید در میان آسمان خود نمایی می کرد.من به همراه مهدی به بندر آمده بودیم تا سوار لنج شویم و به جزیره‌ی ابوموسی برای انجام کاری برویم.دایی ام که خیلی این راه را رفته بود و با تمام ناخداهای لنج ها آشنا بود به ما ناخدا امین را پیشنهاد کرد.ما هم هنگامی که به بندر رسیدیم بعد از یک کم گردش در بندر و پرس و جو سوار لنج ناخدا امین شدیم.من می خواستم خودم ناخدا امین را ببینم. برای همین از چند نفر سئوال کردم تا بالاخره توانستم ناخدا را پیدا کنم.رفتم جلو و سلام کردم.خیلی آرام و متین جواب سلامم را داد.قشنگ زل زدم به چهره اش!یک صورت مهربان و دوست داشتنی و شکسته و سیاه که معلوم بود بر اثر آفتاب است.حسابی رفته بودم تو نخش که ناگهان با لهجه‌ی زیبای جنوبی با صدایی دلنشین خیلی آرام گفت:«ها!؟چیه همسفر؟نشناختی شناسنامه بیارم؟!»زدم زیر خنده و ناخدا هم از خنده‌ی من لبخندی زد.من هم آمدم پیش مهدی.ناخدا آمد و خطاب به همه‌ی مسافرها گفت:«همگی خوش اومدید.ان شاءالله سفر خوبی داریم.اما اگر هوا طوفانی شد همگی یا بروند توی اطاقک یا بروند طبقه‌ی پایین.برای ناهار هم هر کس که چیزی برای خوردن ندارد اینجا تن ماهی و کنسرو هست.آخر سر هم که همگی به امیدخدا سالم رسیدیم پول ها رو می گیرم.»بعد از فرستادن صلوات و دعا برای اینکه سالم برسیم به جزیره حرکت کردیم.اول لنج تقریباً ساکت بود و فقط صدای بچه ها می آمد.اما یواش یواش مردم با هم آشنا می شدند و همهمه زیاد تر می شد.من هم مهدی را به عنوان یک همسفر کافی می دیدم و شروع کردیم به صحبت!

یک ساعتی می گذشت که راه افتاده بودیم و ناخدا با دقت تمام لنج را پیش می برد و حتی یک لحظه هم سکان را رها نمی کرد.یکهو یک جوان با گستاخی فریاد زد:«هی!ناخدا!این چه وضع لنج رانیه؟چرا اینقدر آروم می ری؟مگه داری عروس می بری؟اینجوری که یک هفته در راهیم!!»یک سری از مسافران خندیدند و یک سری هم با تکان دادن سر حرف جوان را تأیید کردند و بقیه هم با اخم کار جوان را قبول نداشتند. ناخدا طبق معمول لبخندی زد و گفت:«جوان!من این راه رو به اندازه‌ی موهای سرت رفتم و اومدم.مطمئن باش دو روزه می رسی به جزیره! نگران هم نباش!»

موقع نماز شد.ناخدا لنج را سپرد به شاگردش و آمد جلو و گفت:«برادران و خواهران!الآن وقت نمازه!تا نیم ساعت دیگر هم جهت رو تغییر نمی دیم.اهالی بندر هم نماز را کامل بخونند.هنوز زیاد از شهر دور نشدیم.بعد از نماز هم وقت ناهاره!»سریع بلند شدیم و وضو گرفتیم و نماز را خواندیم.بعد از آن هم لقمه را که مادر برایمان گذاشته بود را در آوردم و با مهدی شروع کردیم به خوردن!هنوز مشغول بودیم که ناگهان صدایی شنیدیم.همه ساکت شدند.یکهو یک نفر از اتاق سکان دار بیرون آمد.دست ناخدا را گرفته بود و اسلحه را گذاشته بود روی شقیقه‌‌ی ناخدا!داد زد:«هیچ کس داد و فریاد نکنه.ساکت باشید و گرنه هر چی دیدید از چشم خودتون دیدید.»صدای جیغ زنها مرد را مجبور کرد که یک تیر هوایی بزند.همه ساکت شدند.فقط صدای گریه‌ی بچه ها می آمد.بعد از یک ربع بود که صدای آژیر پلیس دریا از دور شنیده می شد...

ادامه دارد
حسن


ان شاءالله در هفته‌ی بعد قسمت دوم این داستان را خدمت شما تقدیم خواهیم کرد.ضمنا این هفته ترکوندید.دست همتون درد نکنه(برای کامنت ها می گم ها!!)از دوستان زیر تشکر و قدردانی می گردد 1000 تا:

عرفات(حسین آقا) -- ما دو همراه(علی آقا)×2 -- آفتاب شب(مسافر) -- میثم اس اس(آقا میثم) -- ماندنی1983(آقا میثم) -- مجنون ولایت(آقا کمیل) -- ژورنالیست آنلاین(آقا روح الله) -- کوثر011(کشتی پهلو گرفته)×4 -- شریف ×3-- تخریبچی دوران(آقا ابوالفضل)×2 -- خانم دلارام -- خودم!! -- آقا صالح -- کوی دوست -- مجنون -- ریحانة النبی(ص)(آقای/خانم فاطمی) -- دل شده(مخلص)×2 -- مهدی موعود(آقای سید امیر حسین فاطمی) -- حامد هستم(آقا حامد) -- الهدی -- ایران دانش(آقا جعفر)×2 -- آقای خامنه ای سلام(آقا مجید) -- مرصاد(حاج محسن) -- ریحانه خانم -- کریم اهل بیت(ع)(علی آقا شایق)

از همتون ممنوم.یا علی مدد

۱۱ نظر ۳۰ خرداد ۸۳ ، ۱۳:۳۰
حسن میثمی

آیا می توانید این مسائل را حل کنید؟

1-گلوله ای از لوله‌ی دوشکا با سرعت اولیه‌ی خود از فاصله‌ی 1000 متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می کند.معلوم نمایید:
الف)سر کجا افتاده است؟
ب)کدام زن صیحه می کشد؟
ج)کدام پیراهن سیاه می گردد؟
د)کدام خواهر بی برادر می شود؟
ه‍)آسمان کدام شهر سرخ می شود؟
و)کدام گریبان پاره می شود؟
ز)کدام چهره چنگ می خورد؟
ح)کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟

توانستید؟...اگر نمی توانید این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:

2-هواپیمایی با 1/5 برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده‌ی مهران-دهلران حرکت می کند مورد اصابت موشک قرار می دهد.اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود معلوم کنید:
الف)کدام تن می سوزد؟
ب)کدام سر می پرد؟
ج)چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره‌ی له شده بیرون کشید؟
د)چگونه باید آن ها را غسل داد؟

چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه‌ی کتاب لانه بگیریم؟کدام مسئله را حل می کنی؟برای کدام امتحان درس می خوانی؟به چه امید نفس می کشی؟کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟از خیال؟از کتاب؟از لقب شامخ دکتر؟یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟کدام اضطراب جانت را می خورد؟دیر رسیدن به اتوبوس؟دیر رسیدن سر کلاس؟نمره گرفتن؟دلت را به چه چیز بسته ای؟به مدرک؟به ماشین؟به قبول شدن در دوره‌ی فوق دکترا؟

چه کسی می داند جنگ چیست؟چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن.یعنی ویران شدن،یعنی ستم،یعنی آتش،یعنی خونین شدن خرمشهر،یعنی سرخ شدن جامه ای و سیاه شدن جامه ای!یعنی گریز به هر جا،به هر جا که این جا نباشد!یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟جوانم چه می کند؟دخترم چه شد؟به راستی ما کجای این سئوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن گل های ناز که اسوه‌ی عفاف که هر کدام در پس رنج های بیکران صحرا نشینی و بیابانگردی آرزوهای سال ها بعد را در دل می پرورانند.آن خواهران بی دفاع،آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند؟!کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟چه کسی در هویزه جنگیده؟کسته شده و در آن جا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند؟نبرد تن و تانک!اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟

آی پسرک دانشجو!به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟آی دخترک دانشجو! به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند؟یا در کردستان حلقوم کسی را پاره کردند تا کدهای بیسیم را بیابند؟به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله‌ی زمانی انتشار نور محله ای نابود شود؟به تو چه مربوط است که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند؟هیچ می دانستی؟حتما نه!هیچ آیا آن جا که کارون و دجله و فرات به هم گره می خوردند به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده‌ی کودکی را تر کنی و آن گاه که قطره ای نمی یافتی با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی کودک دیگر آب نمی خورد!

اما اگر تو قاسم نیستی؛اگر علی اکبر نیستی؛اگر جعفر و عون و عبدالله نیستی؛لااقل حرمله مباش!که خدا هدیه حسین را پذیرفت،خون علی اصغر را به زمین پس نداد.من نمی دانم فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد؟!........

شهید احمدرضا احمدی
رتبه‌ی اول کنکور پزشکی سال 1364 -ساعتی قبل از شهادت
با تصرف و تلخیص


با تشکر از تمامی دوستان برای همراهی در وبلاگ سیب خوشبو.درباره‌ی اسکریپت جدیدی که باعث پرسیدن نام دوستان می شود خیلی ها سئوال کردند و درخواست کردند که این موضوع را حذف کنم.اما من با اطمینان کامل به شما عرض می کنم که نامهایی که شما وارد می کنید در هیچ جا ثبت و ضبط نخواهد شد و فقط جنبه‌ی خوش آمدگویی دارد.اگر هم دوستان مایل بودند هیچ مسئله ای ندارد که دکمه‌ی Cancel را بزنند.وبلاگ باز خواهد شد!یکسری لینک ها هم جدیداً به لینکستان اضافه شده است.لطفا بازدید بفرمایید و اگر لینک وبلاگ شما نبود بنده را مطلع نمایید.از دوستانی که برای مطلب قبل کامنت گذاشتند به وسیله‌ی زیر قدردانی می گردد:

مسافر ثانیه ها -- مجنون ولایت(آقا کمیل)×2 -- شمیم یار -- شیعه(آقا علیرضا) -- میثم اس اس(آقا میثم) -- ایران دانش(آقا جعفر)×2 -- شریف ×3 -- دریچه ای به ملکوت(آقا محسن) -- پلاک جنگی -- هلوع(آقا یوسف) -- محب فاطمه(س) -- ما دو همراه(علی آقا)

هدیه‌ی این هفته‌ی ما به شما:

یک پروجکت فلش زیبا؛کاری از هیئت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

زیارت-کاری از هیئت امام حسن مجتبی علیه السلام

۳۵ نظر ۲۱ خرداد ۸۳ ، ۱۶:۲۱
حسن میثمی

سلام به همگی؛

می خواستم از امام(ره)بنویسم.به خودم گفتم من کی ام که بخوام درباره ی ایشون بنویسم و شاید نتونم حق مطلب رو ادا کنم.مونده بودم که این هفته چی بنویسم که نگاهم افتاد به دیوان امام(ره).کنارش کتابی رو دیدم.کنجکاو شدم که ببینم چیه.یک کتاب کوچک بود.از کتابخانه آوردمش بیرون:((وصیت نامه سیاسی-الهی حضرت امام خمینی(ره)))گفتم امام(ره)خیلی حرف ها رو رک و قشنگ و دلچسب در این وصیت نامه آورده که اگه من و امثال من هزار تا هم مقاله بنویسن نمی تونیم اون حرفا رو به ملت تفهیم کنیم.برا همین تصمیم گرفتم قسمت های خیلی قشنگ و به قول خودمون تاپشو برا شما اینجا بیارم.ان شاالله که بخونینش.

...و با کمال جد و عجز از ملت های مسلمان می خواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سیاسی.اجتماعی.اقتصادی.نظامی این بزرگ راهنمایان عالم بشریت به طور شایسته و به جان و دل و جان فشانی و نثار عزیزان پیروی کنند از آن جمله...از نماز جمعه و جماعت که بیانگر سیاسی نماز است هرگز غفلت نکنند که این نماز جمعه از بزرگترین عنایات حق تعالی بر جمهوری اسلامی ایران است...

...و از این قماش توطئه ها و شاید موذیانه تر,شایعه های وسیع در سطح کشور و در بیشتر شهرستان ها بیشتر بر اینکه:جمهوری اسلامی هم کاری برای مردم انجام نداد.بیچاره مردم با آن شوق و شعف فداکاری کردند که از رژیم ظالمانه رهایی یابند,گرفتار یک رژیم بدتر شدند. مستکبران مستکبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند,زندان ها پر از جوانانی که امید آتیه کشور است می باشد و شکنجه ها از رژیم سابق بدتر و غیر انسانی تر است,هر روز عده ای را اعدام می کنند و به اسم اسلام,و ای کاش اسم اسلام روی این جمهوری نمی گذاشتند,این زمان از زمان رضا خان و پسرش بدتر است.مردم در رنج و زحمت و گرانی سرسام آور غوطه می خورند و سردمداران دارند این رژیم را به رژیمی کمونیستی هدایت می کنند.اموال مردم مصادره می شود و آزادی در هر چیز از ملت سلب شده و بسیاری دیگر از این قبیل امور که با نقشه اجرا می شود و دلیل آنکه نقشه و توطئه در کار است آن که هر چند روز یک امر در هر گوشه و کنار و در هر کوی برزن سر زبان ها می افتد...

...اینجانب توصیه می کنم که قبل از مطالعه وضعیت کنونی جهان و مقایسه بین انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایی با وضعیت کشور ها و ملت هایی که در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه می گذشته است و قبل از توجه به گرفتاری های این کشور طاغوت زده از ناحیه رضاخان و بتر از آن محمدرضا که در طول چپاولگریهایشان برای این دولت به ارث گذاشته اند,از وابستگی های عظیم خانمانسوز تا اوضاع وزارتخانه ها و ادارات اقتصاد و ارتش و مراکز عیاشی و مغازه های مسکرات فروشی و ایجاد بی بند و باری...و اوضاع سینماها و عشرتکده ها و وضعیت جوان ها و زن ها...و مساجد در زمان طاغوت...با در نظر گرفتن گرفتاری به جنگ تحمیلی و پیامد های آن از قبیل آوارگان میلیونی و خانواده های شهدا و آسیب دیدگان در جنگ و آوارگان میلیونی افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادی و توطئه های پی در پی آمریکا و وابستگان خارج و داخلش...و ده ها مسائل دیگر.تقاضا این است که قبل از آشنایی به مسائل به اشکال تراشی و انتقاد کوبنده و فحاشی برنخیزند و به حال این اسلام غریب(که)...طفلی تازه پا و ولیده ای است رحم کنید...و آیا بهتر نیست به جای سرکوبی به اصلاح و کمک بکوشید(؟)...اینجانب هیچگاه نگفته و نمی گویم که امروز در این جمهوری به اسلام با همه ی ابعاد عمل می شود...

...و اینجانب در اینجا یک وصیت به اشخاصی که با انگیزه های مختلف با جمهوری اسلامی مخالفت می کنند و به جوانان,چه دختران و چه پسرانی که مورد بهره برداری منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شده اند,می نمایم که بی طرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشینید و تبیلغات آنان که می خواهند جمهوری اسلامی ساقط شوند و کیفیت عمل آنان و رفتارشان با توده های مردم و گروه ها و اشخاصی که در داخل به آنان پیوسته و از آنان پشتیبانی می کنند...و تغییر موضع هایشان در پیش آمدهای مختلف را به دقت و بدون هوای نفس بررسی کنید و مطالعه کنید حال آنان که در این جمهوری اسلامی به دست منافقان و منحرفان شهید شدند و ارزیابی کنید بین آنان و دشمنانشان,نوارهای این شهیدان تا حدی در دست,و نوارهای مخالفان شاید در دست شماها باشد.ببینید کدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان هستند...


باز هم از دوستان خوبی که هفته ی گذشته با پیامهایشان ما را یاری کردند تشکر و قدردانی می گردد.

شیعه (آقا علیرضا) -- مهر آب (آقا ثاقب) -- ماندنی1983 (آقا میثم) -- شریف -- مجنون ولایت (آقا کمیل) -- الهدی -- خودم!!! و همچنین خانم دلارام و آقا صبور

همچنین این هفته هم مجبور شدیم 2 تا کامنت رو پاک کنیم.از صاحب کامنت ها هم اصلا عذر خواهی نمی کنیم!!

هدیه ی این هفته ی ما به شما باز هم عکسی از مسیحا گرافیک(کاغذ دیواری):

Imam Khomeni

۱۸ نظر ۱۳ خرداد ۸۳ ، ۱۷:۱۳
حسن میثمی

سلام؛

چند روز پیش,یک سایت خبری خبر از سرقت چشم ها در اینترنت داد!این سایت که یکی از سایت های پربیننده‌ی جهان است,در ادامه‌ی تیتر خود که ((سرقت چشم ها در اینترنت))نام داشت نوشت:با تحقیقات گروه های پلیسی و امنیتی,یک سری پایگاه های فریبنده با جذب جوانان به سایت خود چشم های کاربر را بدون اطلاع وی می ربایند.این گروه خبرگزاری با اشاره به اینکه این اتفاق امکان دارد برای هر کس رخ بدهد (حتی شما دوست عزیز!!)افزود:این پایگاه ها ابتدا با سرقت چشم های انسان,کنترل دست و مغز وی را بر عهده می گیرند و پس از ورود به دل باعث اختلال در سیستم برق رسانی آن می شوند تا کاربر دیگر نتواند هیچ عکس العملی نشان دهد.
این گروه خبرگزاری خاطر نشان کرد که تاکنون این اتفاق در اکثر کشورهای دنیا بدون هیچ برخورد فیزیکی و فقط از طریق یک رایانه شخصی(یا ماهواره)صورت گرفته است.

سرویس های اطلاعاتی-امنیتی نفس لوامه با تاکید بر این که به احتمال فراوان(99/9%)نیروهای نفس مطمئنه نتوانند در برابر نیروهای نفس اماره مقاومت کنند به استفاده کنندگان شبکه های ماهواره ای,رایانه و به خصوص کاربران اینترنتی هشدار داد تا تدابیر شدید امنیتی را برای خود در نظر بگیرند و اگر گرفتار این موضوع شدند در اسرع وقت و بدون هیچ فوت وقت یگان های نیرو مخصوص توبه را از موضوع آگاه سازند تا سیستم برق رسانی دلتان(خدای ناکرده)به خاموشی ابدی دچار نگردد.

پس دوستان:

مراقب چشم های خود باشید.

Help Yourself Before Dieing!

حسن


با سلام مجدد خدمت شما و با تاکید بر آن که هنوز مشکل فنی رایانه اینجانب مرتفع نشده است از دوستان زیر صمیمانه تشکر می شود:

بوی خوش گل یاس (7ta*) -- مجنون ولایت (آقا کمیل) -- پلاک (سید مجید) -- خادم المهدی -- رویای رقص -- پلاک جنگی -- ماندنی1983 -- محبان فاطمه(س) -- فریاد نهان -- خیبر شکن -- شیعه (آقا علیرضا) -- هیئت امام حسن مجتبی(ع) (حسن آقا)

و هم چنین خانم رضوان و آقای مهاجر.

۹ نظر ۰۷ خرداد ۸۳ ، ۱۷:۰۷
حسن میثمی

هشت سال پیش,رژیم عراق-همانطور که همگی می دانیم-به کشورمان حمله کرد و هزاران هزار جوان بی گناه را از ما گرفت.در آن برهه‌ی زمانی هیچ یک از مردم عراق به کشت و کشتار مردم کشورمان اعتراضی نکردند و ساکت نشستند تا این بازی خون آلود را فقط تماشا کنند.

حال پس از گذشت سال ها از آن واقعه دارند پاسخش را می بینند و لمس می کنند.این وقایع آن چنان هم که همه فکر می کنند بی ارتباط با جنگ تحمیلی ما نیست.مردم عراق در سال های جنگ می توانستند به حمایت هم کیش و آیین خود بشتابند.اعتراض پیشکششان!اما چرا نکردند آن را باید از خودشان پرسید.

اما ایرانیان به برکت اسلام,آموخته اند که همیشه گذشت داشته باشند.و اکنون با گذشتشان مردم عراق را حمایت می کنند.شاید هم اماکن مقدس عراق خشم ایرانیان را این چنین برانگیخته است.(شاید که نه!حتما)اما هیچ وقت آن لحظه ها و آن جنایت های هشت ساله را فراموش نمی کنند.

به هر حال هیچ کس و رسانه ای به این گذشت توجه نکرده بود.این گذشتی که-همانطور که گفتیم-به برکت اسلام به ایرانیان آموخته شده است.و حال ایران,سراسر خشم و اندوه فریاد بر می آورد و می گوید:

آمریکا؛اسرائیل:

ننگتان باد,

شرمتان باد,

مرگتان باد.....


بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

در اعتراض به جنایات نیروهای انگلیسی در عراق امروز (یکشنبه) ساعت 2 همه با هم در برابر سفارت این کشور در تهران فریاد مرگ بر انگلیس سر خواهیم داد. مسلمانی ملیت کشور و مرز نمی شناسد.آری دولت انگلیس با مردم مسلمان عراق وارد جنگ شده است و سفیران انگلیس نیز نمایندگان رسمی همان دولتند. اگر نگوییم که خون آنان به عنوان کافران حربی بر ما مباح است حداقل خروج آنان و تعطیلی سفارت انگلیس در تهران می تواند تکانی بر ما باشد که اکنون همگی در رخوتی دردناک فرو رفته ایم.

پیام وبلاگ شیعه


با تشکر از همراهی تمام دوستان در ارائه نظرات,متاسفانه به دلایل فنی,اینجانب نمی توانم از وبلاگ های پرشین بلاگ بازدید نمایم.این مشکل هیچ ربطی به ISP و امثالهم ندارد و به احتمال فراوان رایانه ی اینجانب ویروسی شده است.لطفا عذر حقیر را در پاسخ ندادن به همکاری و همراهی شما و عدم حضور در بلاگتان پذیرا باشید.

از وبلاگ های بت بزرگ -- هلوع -- مهر آب -- الهدی -- عشق -- خیبرشکن -- میثم اس اس -- شیعه -- معراجیان -- اباصالح -- ریحانه النبی دیدن فرمایید.

هم چنین سایت حاج حمید در حرکتی زیبا بیانیه ای در محکومیت حوادث اخیر عراق نوشته است که بیش از 400 نفر آن را امضا کرده اند.شما هم بیانیه را بخوانید و امضا کنید.

۱۷ نظر ۰۱ خرداد ۸۳ ، ۱۵:۰۱
حسن میثمی